چرا بعضی‌ها از ایمان دیگران می‌ترسند؟

ترس از ایمان دیگران غالباً ریشه در جهل، تکبر، حسادت، دلبستگی به دنیا و وسوسه‌های شیطانی دارد که مانع از درک و پذیرش حقیقت می‌شود. قرآن این ترس‌ها را ناشی از موانع درونی انسان می‌داند و به صبر، حکمت و عدم اجبار در دین فرا می‌خواند.

پاسخ قرآن

چرا بعضی‌ها از ایمان دیگران می‌ترسند؟

ترس برخی افراد از ایمان دیگران، پدیده‌ای پیچیده است که ریشه‌های عمیقی در روان انسان، ساختارهای اجتماعی و نادانی دارد. قرآن کریم، با بینش عمیق خود، به این ابعاد می‌پردازد و دلایل این ترس را نه در ذات ایمان، بلکه در موانعی که انسان‌ها در دل خود و جامعه‌شان ایجاد می‌کنند، جستجو می‌کند. این ترس غالباً ناشی از جهل، تکبر، حسادت، دلبستگی به دنیا و منافع مادی، و البته وسوسه‌های شیطانی است که حقیقت را در چشم انسان وارونه جلوه می‌دهد. یکی از مهم‌ترین عواملی که قرآن به آن اشاره می‌کند، «جهل» و «سوءتفاهم» است. انسان‌ها طبیعتاً از آنچه نمی‌شناسند یا درک نمی‌کنند، می‌ترسند. وقتی ایمانی متفاوت با باورهای سنتی یا غالب جامعه مطرح می‌شود، یا هنگامی که افراد تحت تأثیر تبلیغات منفی و تعصبات کورکورانه قرار می‌گیرند، این ناآگاهی به ترس و سوءظن تبدیل می‌شود. قرآن بارها کسانی را مذمت می‌کند که بدون تحقیق و تفکر، صرفاً به دلیل تبعیت از اجداد یا رسوم گذشته، حقیقت را انکار می‌کنند. این پیروی کورکورانه از گذشتگان و مقاومت در برابر اندیشه‌های نو، منجر به شکل‌گیری دیواری از جهل می‌شود که مانع از درک صحیح ایمان دیگران می‌گردد. در نتیجه، به جای آنکه از دریچه عقل و قلب به آن نگریسته شود، از پشت پرده ترس و بدبینی به آن نگریسته می‌شود. این ترس از حقیقت، در واقع ترسی است از شناختن چیزی که ممکن است باورهای غلط قبلی را به چالش بکشد و فرد را وادار به بازنگری در زندگی‌اش کند. این ترس از تغییر و رویارویی با ناشناخته‌ها، یکی از بزرگترین موانع پذیرش حقایق جدید است. عامل دیگری که قرآن بارها بر آن تأکید دارد، «تکبر» و «غرور» است. بسیاری از کسانی که در برابر ایمان مقاومت می‌کنند یا از آن می‌ترسند، افرادی هستند که در جایگاه قدرت، ثروت یا شهرت قرار دارند. آن‌ها ایمان را تهدیدی برای جایگاه، نفوذ و منافع دنیوی خود می‌بینند. در داستان‌های قرآنی، فراعنه، پادشاهان و اشراف قوم، غالباً به دلیل تکبر و ترس از دست دادن قدرت خود، پیامبران و پیروانشان را انکار کرده و با آن‌ها دشمنی ورزیده‌اند. این تکبر، مانع از پذیرش حقیقت می‌شود زیرا پذیرش آن، مستلزم فروتنی در برابر خداوند و اعتراف به محدودیت‌های خودشان است. آن‌ها از اینکه ایمان، برابری انسان‌ها را فارغ از طبقه اجتماعی و ثروتشان، مطرح می‌کند و بساط ظلم و استثمار را برمی‌چیند، وحشت دارند. این ترس نه از ایمان، بلکه از از دست دادن کنترل، امتیازات و برتری‌های کاذبی است که برای خود قائل شده‌اند. ایمان راستین، ساختارهای ناعادلانه را به چالش می‌کشد و کسانی که از این ساختارها سود می‌برند، طبیعی است که از نیروی ایمان بهراسند. این ترس، غالباً به خصومت و ستمگری تبدیل می‌شود، زیرا راهی جز سرکوب آن نمی‌یابند. «حسادت» نیز نقش مهمی در این ترس ایفا می‌کند. گاهی اوقات، افراد به دلیل حسادتی که نسبت به هدایت، آرامش، و معنویت موجود در زندگی مؤمنان دارند، از ایمان آن‌ها می‌ترسند و با آن دشمنی می‌ورزند. آن‌ها ممکن است نتوانند ببینند که دیگران در راه حق قرار گرفته و از برکات الهی بهره‌مند می‌شوند، در حالی که خودشان در گمراهی و بی‌قراری به سر می‌برند. این حسادت، می‌تواند به کینه و دشمنی تبدیل شود و باعث شود فرد، به جای پذیرش و استقبال از نور هدایت، با آن مبارزه کند. قرآن به صراحت به حسادت برخی اقوام به دلیل نعمت‌های الهی که به دیگران داده شده، اشاره می‌کند. این حسادت، نه تنها مانع از پیشرفت خود فرد می‌شود، بلکه او را وادار به مخالفت و ترس از هر آنچه که موجب رشد و سعادت دیگران می‌شود، می‌نماید. دلبستگی شدید به «منافع دنیوی» و «لذت‌های مادی» نیز از دیگر دلایل ترس از ایمان است. ایمان راستین، اغلب انسان را به فداکاری، از خودگذشتگی، و رعایت تقوا فرا می‌خواند که ممکن است با سبک زندگی مادی‌گرایانه برخی افراد در تضاد باشد. کسانی که تمام هم و غمشان جمع‌آوری ثروت، قدرت و لذت‌های زودگذر است، از ایمانی که آن‌ها را به اعتدال، بخشش و زندگی اخروی دعوت می‌کند، می‌ترسند. آن‌ها می‌ترسند که با پذیرش ایمان، مجبور به دست کشیدن از لذت‌های ناپایدار دنیوی شوند یا منافع اقتصادی‌شان به خطر افتد. قرآن بارها انسان‌ها را از دلبستگی بیش از حد به دنیا برحذر داشته و آن را عامل اصلی فراموشی آخرت و انحراف از مسیر حق معرفی می‌کند. این ترس از دست دادن، می‌تواند بسیار قوی‌تر از تمایل به پذیرش حقیقت باشد و فرد را به سوی مقاومت و دشمنی با ایمان سوق دهد. علاوه بر این، نباید از نقش «وسوسه‌های شیطانی» غافل شد. شیطان، دشمن قسم‌خورده انسان، همواره در تلاش است تا با ایجاد ترس، تردید، و بدبینی، انسان‌ها را از مسیر حق منحرف کند. او با زینت دادن باطل و زشت نشان دادن حق، در دل انسان‌ها بذر ترس می‌افشاند. ترس از فقر، ترس از دست دادن موقعیت اجتماعی، و ترس از طرد شدن توسط جامعه، از جمله حربه‌های شیطان برای دور نگه داشتن انسان‌ها از ایمان است. قرآن کریم تأکید می‌کند که شیطان دشمنی آشکار برای انسان است و باید از وسوسه‌های او به خدا پناه برد. این ترس‌های بی‌اساس، محصول تلقینات شیطانی هستند که افراد را به سمت خصومت با ایمان و مؤمنان سوق می‌دهند. در نهایت، ترس از ایمان دیگران، غالباً ترسی است از نور حقیقت که پرده‌های جهل، تکبر و حرص را کنار می‌زند. قرآن کریم به مؤمنان سفارش می‌کند که در مواجهه با چنین ترس‌ها و دشمنی‌هایی، صبور و پایدار باشند، با حکمت و موعظه حسنه به سوی خدا دعوت کنند و هرگز در دین اجباری روا ندارند (لا اکراه فی الدین). زیرا هدف ایمان، هدایت و آرامش است، نه تحمیل و ترس. این ترس‌ها نشانه‌ای از ضعف درونی و عدم اطمینان به خویشتن هستند که فرد را به جای گشودن آغوش به روی حقیقت، وادار به بستن چشم‌ها و جنگ با آن می‌کند. در واقع، آنانی که از ایمان دیگران می‌ترسند، بیش از هر چیز، از خودِ حقیقت و از نتایج پذیرش آن در زندگی‌شان می‌ترسند.

آیات مرتبط

داستانی دلنشین

گویند پادشاهی بود که از هر غریبه‌ای که به شهرش می‌آمد، بیمناک می‌شد. او گمان می‌کرد هرکه با آیین و رسم او ناسازگار است، قصد براندازی او را دارد. روزی درویشی عالم و نیکوکار به شهر آمد و در مسجد به وعظ مشغول شد. مردم گرد او جمع می‌شدند و از سخنانش پند می‌گرفتند. خبر به پادشاه رسید و ترس وجودش را فرا گرفت. او به وزیرش گفت: «این درویش، دل‌های مردم را با خود همراه می‌کند و شاید روزی مرا از تخت به زیر کشد!» وزیر که مردی دانا بود، گفت: «ای پادشاه، درویشانِ حق، طالب دنیا و حکومت نیستند، بلکه دل‌ها را به سوی خدا می‌خوانند. ترس تو از نادانی است، نه از حقیقت.» پادشاه به سخن وزیر گوش داد و تصمیم گرفت خود به دیدار درویش برود. درویش را دید که با تواضع و مهربانی با مردم سخن می‌گوید و جز تقوا و احسان نمی‌آموزد. پادشاه دریافت که ترسش بی‌اساس بوده و از آن روز به درویش احترام گذاشت و خود نیز به راه راست گرایش یافت. چه بسا ترسی که از ناآگاهی و دلبستگی به دنیا برمی‌خیزد، چشم دل را از دیدن حقیقت بازمی‌دارد.

سوالات مرتبط