انسان به تنهایی و بدون هدایت الهی نمیتواند خیر مطلق را کاملاً تشخیص دهد. خیر مطلق تنها در علم بیکران خداوند ریشه دارد و راهنماییهای قرآن و سنت مسیر رسیدن به آن را روشن میکنند.
در پاسخ به این پرسش که آیا انسان میتواند خیر مطلق را تشخیص دهد، لازم است از منظر قرآن کریم و تعالیم اسلامی به این موضوع نگاه کنیم. از دیدگاه قرآنی، خیر مطلق در ذات خداوند متعال ریشه دارد و تنها اوست که علم کامل و بینقص به تمام ابعاد خیر و شر دارد. خداوند متعال، خالق هستی و دانای مطلق است و آنچه او خیر بداند، بیشک خیر مطلق است و آنچه او شر بداند، شر مطلق. این در حالی است که انسان، با وجود تواناییهای شگرفی که خداوند به او عطا کرده است، دارای محدودیتی ذاتی در درک کامل و جامع پدیدههاست. این محدودیت نه تنها شامل دانش او از آینده و عواقب امور میشود، بلکه در تشخیص ماهیت واقعی خیر و شر نیز تأثیرگذار است. در بسیاری از موارد، چیزی که در ظاهر برای انسان خیر به نظر میرسد، در باطن و با گذشت زمان ممکن است منبع شرور و مشکلات بسیاری باشد، و بالعکس، امری که در ابتدا دشوار و ناخوشایند به نظر میرسد، در نهایت منجر به خیر و سعادت حقیقی میشود. قرآن کریم به وضوح به این حقیقت اشاره دارد که انسان نمیتواند به تنهایی و بدون هدایت الهی، تمامی جوانب خیر و شر را درک کند. آیه ۲۱۶ سوره بقره یکی از صریحترین آیات در این زمینه است که میفرماید: «وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» یعنی «چه بسا چیزی را ناخوش دارید و آن برای شما خیر باشد، و چه بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما شر باشد؛ و خدا میداند و شما نمیدانید.» این آیه به روشنی بیان میکند که معیارهای انسانی برای تشخیص خیر و شر، اغلب ناقص و متاثر از تمایلات و دانش محدود اوست. انسان به دلیل طبیعت خود، تمایل دارد که خیر را در آنچه لذتبخش، آسان و منفعتطلبانه است جستجو کند، در حالی که خیر مطلق گاهی در مسیرهای دشوار، صبر و ایثار نهفته است. تشخیص خیر مطلق نیازمند بصیرت و حکمتی است که فراتر از ادراکات حسی و عقل جزئی انسان است. این حکمت الهی، از طریق وحی و تعالیم پیامبران به بشریت منتقل شده است. قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) به عنوان راهنمایانی برای انسان عمل میکنند تا او بتواند مسیر خیر و صلاح را در زندگی خود پیدا کند و از شرور دوری جوید. این هدایت الهی، نقشه راهی جامع برای تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی است، از اخلاق و عبادات گرفته تا معاملات و روابط انسانی. از سوی دیگر، انسان دارای فطرت الهی است که او را به سوی توحید و خوبیها سوق میدهد. این فطرت، همان وجدان پاک و میل ذاتی به عدل و احسان است که خداوند در نهاد هر انسانی قرار داده است. اما این فطرت میتواند تحت تأثیر عوامل بیرونی مانند تربیت نادرست، محیط فاسد، و وسوسههای شیطانی، غبارآلود شده و از مسیر اصلی خود منحرف شود. در نتیجه، تنها تکیه بر فطرت و وجدان برای تشخیص خیر مطلق کافی نیست، بلکه این فطرت نیازمند آبیاری و تقویت از طریق آموزههای الهی است. بنابراین، میتوان گفت که انسان به خودی خود و بدون کمک و راهنمایی الهی، نمیتواند خیر مطلق را به طور کامل و بدون خطا تشخیص دهد. انسان میتواند به خیر نسبی و آنچه در ظاهر نیکوست دست یابد، اما برای رسیدن به درک خیر مطلق، نیازمند نور وحی و هدایتهای ربانی است. این هدایتها به انسان کمک میکنند تا از دام هواهای نفسانی و قضاوتهای عجولانه رهایی یابد و مسیری را در پیش گیرد که منجر به سعادت ابدی و رضایت پروردگار میشود. در نهایت، تسلیم در برابر اراده الهی و پیروی از دستورات او، کلید دستیابی به خیر مطلق و زندگیای است که بر اساس آن بنا شده است. این شامل درک اینکه هر آنچه خداوند مقرر میکند، حتی اگر در ظاهر برای ما سخت باشد، در نهایت خیر است و درک اینکه مسیر زندگی ما با هدایت او روشن میشود و ما را از تاریکیهای نادانی و اشتباه به سوی نور حقیقت رهنمون میسازد. به عبارت دیگر، خیر مطلق تنها از آن خداست و انسان در پرتو هدایت او میتواند به سمت این خیر حرکت کند و آن را در زندگی خود تجلی بخشد.
جهاد بر شما مقرر شده، در حالی که برای شما ناخوشایند است. و چه بسا چیزی را ناخوش دارید و آن برای شما خیر باشد، و چه بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما شر باشد؛ و خدا میداند و شما نمیدانید.
و از تو درباره روح میپرسند. بگو: «روح از امر پروردگار من است؛ و شما از دانش جز اندکی داده نشدهاید.»
همانان که از فرستاده، پیامبر درسنخوانده پیروی میکنند، آنکه او را نزد خود، در تورات و انجیل مکتوب مییابند، که آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی بازمیدارد، و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال میکند و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند، و بار سنگینشان و بندهایی که بر آنان بود از ایشان برمیدارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریاش کردند و نوری را که با او فرستاده شد پیروی نمودند، آنان رستگارانند.
آوردهاند که بازرگانی توانگر، به قصد سفری دور و دراز، با کاروانی عازم شد. در میان راه، فرصتی طلایی برای سود فراوان یافت که ظاهری دلفریب داشت، اما در حقیقت، راهی به سوی معاملات ناپاک و حرام بود. بازرگان از این فرصت بسیار خشنود گشت و در دل، خود را از بخت یاریداده میدانست. در همان سفر، به دلیری و حکمتی، پیری دانا از صوفیان بنام «شیخ صوفی» برخورد. بازرگان از سودای خود با وی سخن گفت و چشم به راه تحسین بود. شیخ با تبسمی مهرآمیز و کلامی شیرین گفت: «ای جوان، نه هرچه برق زند زر است و نه هر میوهی شیرینی، بیکرم. گاهی سودای زودرس، بذر پشیمانی درازمدت میکارد. خیر حقیقی نه در انباشتن مال است، بلکه در آرامش دل و رضایت حق تعالی.» بازرگان، که دلش در گرو دنیا بود، از سخن پیر دلگیر شد و پند او را به هیچ گرفت و به کار خود ادامه داد. روزگار بر او چرخید و آن سودای به ظاهر طلایی، او را در دام قانون و رسوایی افکند و تمامی اعتبار و آرامشش را بر باد داد. آنگاه بود که به یاد سخن شیخ افتاد و دریافت که خیر مطلق در آنچه دل او میخواست نبود، بلکه در آنچه حکمت الهی و پند اولیا بر آن دلالت داشت، نهفته بود. او با چشم دل دید که چطور نادانی و حرص، او را از تشخیص خیر حقیقی باز داشته بود.