از منظر قرآن، زندگی بدون هدف حقیقی و پایداری ندارد. هدف اصلی خلقت انسان بندگی و عبادت خداوند است که زندگی را پرمعنا کرده و آن را میدانی برای آزمایش و رشد معنوی میسازد.
از منظر قرآن کریم، پاسخ قاطعانه این است که زندگی بدون هدف، معنای حقیقی و پایداری ندارد. قرآن به وضوح بیان میکند که خلقت انسان و تمام کائنات بیهدف و عبث نیست. خداوند متعال هستی را بر پایه حق و حکمت آفریده و هیچ چیز را بیهوده خلق نکرده است. این پرسش که «آیا زندگی بدون هدف معنا دارد؟» از بنیادیترین سؤالات وجودی بشر است که از دیرباز ذهن انسان را به خود مشغول داشته است. از دیدگاه قرآن، هدفمندی نه تنها در آفرینش انسان، بلکه در تمامی اجزای عالم هستی مشهود است؛ از حرکت منظم ستارگان و سیارات گرفته تا رویش گیاهان و نظام پیچیده حیات. هیچ جزء از این جهان پهناور بیهوده و عبث نیست و هر یک نقشی و هدفی خاص را دنبال میکنند. بر اساس این دیدگاه، انسان نیز به عنوان اشرف مخلوقات و صاحب عقل و اختیار، نمیتواند موجودی بیهدف باشد. هدف اصلی خلقت انسان، بر اساس نص صریح قرآن، «عبادت» است. در سوره ذاریات آیه 56 میخوانیم: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ یعنی «جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.» اما این «عبادت» به معنای صرف انجام مناسک و عبادات ظاهری نیست، بلکه به معنای یک زندگی تمامعیار در مسیر بندگی، اطاعت از اوامر الهی، و قرار دادن رضایت پروردگار در رأس اهداف است. این بندگی شامل تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، از کسب علم و دانش و تلاش برای آبادانی زمین گرفته تا رعایت عدالت، احسان به دیگران، و ساختن جامعهای سالم و صالح میشود. در حقیقت، هر فعلی که با نیت الهی و در جهت کسب رضایت خداوند انجام شود، نوعی عبادت محسوب میشود. بنابراین، هدف زندگی ما صرفاً خوردن و خوابیدن و لذتهای مادی زودگذر نیست، بلکه رشد معنوی، تزکیه نفس، و آماده شدن برای یک زندگی جاودان در سرای آخرت است. قرآن همچنین زندگی دنیا را به عنوان یک «میدان آزمایش» و «بستر ابتلا» معرفی میکند. در سوره ملک آیه 2 آمده است: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛ یعنی «آن کس که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.» این آیه به وضوح نشان میدهد که زندگی ما یک مسیر عبث و بیمقصود نیست، بلکه میدانی است برای نمایش اعمال نیکو و فضایل اخلاقی. ما در این دنیا با چالشها و نعمتها، سختیها و آسایشها، و خیر و شر مواجه میشویم تا ماهیت حقیقی وجودمان نمایان شود و ظرفیتهایمان برای رشد و تعالی سنجیده شود. در این مسیر، خداوند برای راهنمایی انسان، پیامبران و کتب آسمانی را فرستاده است تا هدف اصلی زندگی را به او یادآوری کرده و راه درست بندگی و سعادت را نشان دهند. زندگی بدون این قطبنما و راهنما، همچون کشتی سرگردانی است که در دریای بیکران بدون مقصد حرکت میکند و هر لحظه در معرض طوفانها و گردابهای ویرانگر قرار دارد. داشتن هدف الهی، به زندگی انسان جهت میدهد، از سرگردانی و پوچی نجات میبخشد، و به او انگیزه میدهد تا با جدیت و امید به سوی آیندهای روشن قدم بردارد. فقدان هدف در زندگی، همان چیزی است که بسیاری از افراد را به پوچی و افسردگی میکشاند. وقتی انسان نداند برای چه زندگی میکند، چه چیزی او را به حرکت درآورد و چه افقی پیش روی اوست، گرفتار بیمعنایی و دلمردگی میشود. لذتهای مادی، شهرت، و قدرت بدون هدف الهی، همچون سراباند که تشنگی انسان را برطرف نمیکنند و او را در بیابانی بیپایان رها میسازند. اما کسی که هدفش رضایت خدا و حرکت در مسیر کمال است، حتی در مواجهه با سختترین مصائب و چالشها نیز تاب میآورد و امیدش را از دست نمیدهد، زیرا میداند که هر قدمی که برمیدارد، او را به مقصد نهایی نزدیکتر میکند. این هدفمندی، به زندگی عمق میبخشد، انگیزه تلاش میدهد، و معنایی والا و پایدار به آن میبخشد که فراتر از لذتهای زودگذر دنیاست. بنابراین، از دیدگاه قرآنی، زندگی بدون هدف، نه تنها معنا ندارد، بلکه اصلاً وجود حقیقی ندارد و انسان را به یک موجود سرگردان و بیثمر تبدیل میکند. هدف الهی، همان روح زندگی است که به کالبد هستی انسان، معنا، حرکت و امید میبخشد.
و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.
آن کس که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید؛ و او شکستناپذیر [و] آمرزنده است.
آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟
در روزگاران کهن، تاجری ثروتمند اما همیشه نگران و بیهدف بود. او در ناز و نعمت زندگی میکرد اما آرامش نداشت و از درون احساس پوچی میکرد. روزی به حکیمی فرزانه که در کنج عزلت میزیست، پناه برد و با اندوه فراوان گفت: «ای حکیم فرزانه، من همه چیز دارم: مال و جاه و سلامت، اما گویی زندگیام بیمعناست. آرامشی ندارم و نمیدانم برای چه زندهام و این روزگار را چگونه به پایان برم.» حکیم لبخندی زد و با لحنی گرم و پدرانه گفت: «ای فرزند، تو همچون کشتی بیبادبان در دریای بیکران هستی. آیا تا به حال اندیشیدهای که این همه نعمت را برای چه به دست آوردهای و این کشتی را به کدامین ساحل هدایت میکنی؟» تاجر با خجالت گفت: «برای آسایش و لذت! اما آسایش حقیقی از من دور است و لذتها زودگذر.» حکیم دست نوازشی بر شانه تاجر زد و فرمود: «آسایش حقیقی و لذت پایدار نه در جمع کردن، بلکه در بخشیدن و در یافتن مقصد است. زندگی بدون هدف همچون کِشتی است که مقصدش معلوم نباشد، هرچند بادبانهایش پرباد باشد و در ظاهر زیبا به نظر آید، باز هم به جایی نمیرسد و سرانجام به صخرهها خواهد خورد یا در اقیانوس بیکران گم خواهد شد. هدف، قطبنمای زندگی است که جهت میدهد و معنا میبخشد. مقصد حقیقی تو باید رضای خدا و خدمت به خلق باشد، آنگاه خواهی دید که هر گامت معنایی تازه مییابد، هر نفس کشیدنت نوری میشود و روحت به آرامش حقیقی میرسد. هر آنچه را امروز برای خود میبینی، در فردای قیامت تنها اثری از اعمال نیکت باقی میماند. پس اکنون که فرصت داری، هدف زندگیات را الهی کن.» تاجر سخنان حکیم را با جان و دل شنید و آن را آویزه گوش کرد. او از آن پس، زندگیاش را وقف نیکی و بخشش ساخت، به فقرا کمک کرد، علم آموخت و به دیگران آموخت، و معنای حقیقی زندگی را در یافتن هدف الهی و خدمت به دیگران یافت. و این چنین، کشتی زندگی او با بادبانهای ایمان و قطبنمای هدف، به سوی ساحل سعادت رهسپار شد و آرامش واقعی را در این مسیر جستجو کرد.