با افراد بیاعتنا به دین، باید با حکمت، نرمخویی و رفتار نیکو تعامل کرد. اجبار در دین نیست؛ وظیفه ما ابلاغ پیام با صبر و بهترین شیوه است و هدایت تنها از سوی خداوند است.
قرآن کریم در برخورد با افرادی که نسبت به دین بیاعتنایی نشان میدهند، رویکردی مبتنی بر حکمت، نرمخویی، صبر و رفتار نیکو را تبیین مینماید. این شیوه، نه تنها برای دعوت به سوی حق مؤثرتر است، بلکه بازتابدهندهی ارزشهای بنیادین اسلام همچون رحمت و مهربانی است. یکی از اصول کلیدی که قرآن به آن تأکید دارد، عدم اجبار در دین است. خداوند در سوره بقره، آیه ۲۵۶ میفرماید: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»؛ یعنی «هیچ اجباری در [قبول] دین نیست، راه هدایت از گمراهی به وضوح مشخص شده است.» این آیه نشان میدهد که ایمان باید از روی اختیار و درک قلبی باشد، نه با فشار و تحمیل. بنابراین، اولین قدم در برخورد با افراد بیاعتنا، احترام به آزادی انتخاب آنها و پرهیز از هرگونه اجبار یا تحمیل است. وظیفه مؤمن، ابلاغ پیام به بهترین شکل ممکن است، نه تضمین هدایت که تنها در دست خداوند متعال است. رویکرد قرآنی در دعوت و تعامل، بر «حکمت» و «موعظه حسنه» بنا شده است. در سوره نحل، آیه ۱۲۵ میخوانیم: «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»؛ یعنی «با حکمت و اندرز نیکو به سوی راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به بهترین شیوه مجادله نما. همانا پروردگار تو داناتر است به کسانی که از راه او گمراه شدهاند و او داناتر است به هدایتیافتگان.» حکمت به معنای درک شرایط مخاطب، سطح فهم او، و انتخاب بهترین زمان و مکان برای گفتوگو است. موعظه حسنه به این معناست که اندرز باید با لحنی دلسوزانه، محبتآمیز و بدون هرگونه توهین یا تحقیر بیان شود. مجادله به نیکوترین شیوه نیز یعنی بحث و گفتوگو باید مبتنی بر منطق، دلیل و احترام متقابل باشد و از جدلهای بیهوده و ستیزهجویانه پرهیز شود. این آیات به ما میآموزند که رویکرد ما باید نرم و دوستانه باشد، نه خشن و قهرآمیز؛ باید هدف، روشنگری و دعوت باشد، نه محکوم کردن و طرد کردن. باید توجه داشت که وظیفه ما دعوت است، نه قضاوت، و هدایت نهایی تنها به دست خداوند است. ما تنها وسیلهای هستیم برای رساندن پیام الهی. صبر و بردباری از دیگر ویژگیهای مهمی است که در قرآن برای برخورد با افراد بیاعتنا توصیه شده است. پیامبر اکرم (ص) نمونه بارز صبر و استقامت در مواجهه با تمسخر و بیاعتنایی بودند. در سوره اعراف، آیه ۱۹۹ خداوند به پیامبرش و به تبع او به مؤمنان دستور میدهد: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»؛ یعنی «گذشت پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان روی بگردان.» این آیه سه اصل اساسی را بیان میکند: ۱. عفو و بخشش (در مقابل خطاهای احتمالی)، ۲. امر به معروف و نیکی، و ۳. اعراض و رویگردانی از جاهلان. رویگردانی از جاهلان به معنای قطع ارتباط کامل نیست، بلکه به معنای عدم ورود به بحثهای بیحاصل و ستیزهجویانه است که جز افزایش کینه و کدورت ثمری ندارد. در عوض، تمرکز باید بر نشان دادن زیباییهای اخلاق اسلامی و صبر بر سختیها باشد. رفتار نیکو و اخلاق حسنه خود به تنهایی میتواند مؤثرترین عامل جذب باشد. وقتی فردی بیاعتنا، شاهد صداقت، امانتداری، مهربانی، انصاف و خویشتنداری یک مسلمان باشد، به تدریج کنجکاوی در او بیدار میشود و ممکن است به سوی دین متمایل گردد. از طرف دیگر، خشم، پرخاشگری، تحقیر و قضاوت، نه تنها باعث هدایت نمیشود، بلکه دیواری بین فرد و دین ایجاد میکند. بنابراین، برای تعامل مؤثر با کسانی که به دین بیاعتنا هستند، باید این نکات را در نظر گرفت: اولاً، احترام به انتخاب و آزادی عقیده آنان. ثانیاً، دعوت با زبان نرم و حکمتآمیز، ارائهی دلایل منطقی و پاسخ به شبهات با بردباری و دانایی. ثالثاً، نشان دادن نمونهای عملی از زیباییهای اسلام از طریق اخلاق نیکو و رفتار پسندیده. رابعاً، صبر و استقامت در برابر واکنشهای منفی احتمالی و پرهیز از یأس و ناامیدی. در نهایت، باید به یاد داشت که هدایت حقیقی از جانب خداوند است و ما تنها میتوانیم وسیلهای برای آن باشیم. وظیفه ما رساندن پیام به شیوهای درست و انسانی است و نتیجه نهایی را باید به خداوند واگذاریم. این رویکرد، نه تنها در راستای تعالیم قرآن است، بلکه از نظر روانشناسی اجتماعی نیز مؤثرترین روش برای ایجاد تغییر و تأثیرگذاری مثبت بر دیگران محسوب میشود.
هیچ اجباری در [قبول] دین نیست؛ راه هدایت از گمراهی به وضوح مشخص شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکم و ناگسستنی چنگ زده است؛ و خدا شنوای داناست.
با حکمت و اندرز نیکو به سوی راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به بهترین شیوه مجادله نما. همانا پروردگار تو داناتر است به کسانی که از راه او گمراه شدهاند و او داناتر است به هدایتیافتگان.
گذشت پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان روی بگردان.
در روزگاران کهن، حکیمی دانا با آرامشی دلنشین در روستایی زندگی میکرد. مردمان برای پند و اندرز نزد او میآمدند، اما جوانی در روستا بود که علناً به دین بیاعتنایی میکرد و گاهی به امور معنوی میخندید. روستاییان از او دلگیر بودند و از حکیم میخواستند که به شدت او را سرزنش کند. حکیم با لبخند همیشگیاش گفت: «عجله نکنید که میوه را قبل از رسیدن بچینید. سخن تند، همچون سنگی است که بر نهالی تازه میخورد و شاید آن را بشکند؛ اما باران ملایم و آفتاب گرم، آن را میپروراند.» او همچنان با آن جوان مهربان بود، در مواقع نیاز کمکش میکرد، بدون قضاوت به حرفهایش گوش میداد و خودش زندگیاش را آینهای از فضائل دینی کرده بود. او هرگز مستقیماً به آن جوان موعظه نکرد، اما اعمالش گویاتر از هر سخنی بود. روزی جوان دچار مصیبت بزرگی شد. در حالی که دیگران از او رو گرداندند، حکیم اولین کسی بود که به او تسلی داد و عملاً یاریاش کرد. در آن لحظه ضعف و آسیبپذیری، جوان جوهر حقیقی ایمان را درک کرد؛ نه در کلمات و مناسک، بلکه در همدردی و حمایت بیدریغ. بعدها با چشمانی اشکبار نزد حکیم آمد و گفت: «استاد، همیشه آموزههایت را خوار میشمردم، اما کارهایت به من بیش از هر موعظهای آموخت. مهربانی تو، حتی با روح بیاعتنایی مثل من، راه حقیقی را به من نشان داد.» حکیم لبخندی زد و گفت: «فرزند دلبندم، دل با زور فتح نمیشود، بلکه با مهربانی. دستی که بسته است، نمیتواند چیزی دریافت کند؛ اما دستی که گشاده است، همه را خوشامد میگوید. بگذار چراغت پرنور بتابد، و آنان که جویای نورند، سرانجام راه خود را خواهند یافت.»