ثروت زیاد به خودی خود مانع رشد معنوی نیست، بلکه نحوه کسب و مصرف آن و میزان دلبستگی به آن تعیینکننده است. قرآن آن را آزمایشی میداند که میتواند ابزار خیر یا منبع غفلت و هلاکت باشد.
در دیدگاه قرآن کریم، ثروت زیاد فینفسه و به خودی خود مانعی برای رشد معنوی نیست؛ بلکه نوع نگاه انسان به ثروت، نحوه کسب آن و چگونگی مصرف آن است که میتواند یا مسیر رشد معنوی را هموار کند یا سدی در برابر آن ایجاد نماید. قرآن کریم به وضوح بیان میدارد که اموال و اولاد، آزمونی برای انسان هستند. خداوند در آیات متعددی به این نکته اشاره میکند که آنچه در اختیار ما قرار گرفته، از ثروت و فرزندان و موقعیت اجتماعی، همگی وسیلهای برای آزمایش ما هستند تا مشخص شود آیا در قبال این نعمتها شکرگزار خواهیم بود و از آنها در راه حق استفاده خواهیم کرد، یا به دام فریب دنیا افتاده و از مسیر الهی منحرف خواهیم شد. در حقیقت، این یک امتحان الهی است برای سنجش ایمان، تقوا، و میزان دلبستگی انسان به متاع زودگذر دنیا. از یک سو، ثروت میتواند ابزاری قدرتمند برای انجام کارهای خیر، کمک به نیازمندان، ساختن جامعهای سالم و پیشرفته، و گسترش عدالت باشد. قرآن کریم مسلمانان را به انفاق و صدقه تشویق میکند و پاداشهای عظیمی برای کسانی که از مال خود در راه خدا و برای کمک به دیگران میبخشند، وعده میدهد. آیاتی که از اهمیت انفاق و قرض الحسنه سخن میگویند، نشان میدهند که ثروت میتواند پلهای برای رسیدن به مراتب بالای معنوی و رضایت الهی باشد. انسان ثروتمند میتواند با دستان باز خود، زندگیهای بسیاری را نجات دهد، علم و دانش را گسترش دهد، و زیرساختهای لازم برای عبادت و زندگی مومنانه را فراهم آورد. از این منظر، ثروت نه تنها مانع نیست، بلکه میتواند وسیلهای برای تسریع رشد معنوی و کسب رضایت پروردگار باشد. اما از سوی دیگر، قرآن به شدت نسبت به خطرات دلبستگی افراطی به ثروت و استفاده نادرست از آن هشدار میدهد. زمانی که ثروت به جای وسیلهای برای خدمت به خدا و خلق، به هدف اصلی زندگی تبدیل شود، یا زمانی که انسان به دلیل ثروتمندی دچار غرور، تکبر و فراموشی خداوند شود، در آن صورت است که ثروت به مانعی بزرگ برای رشد معنوی تبدیل میگردد. در قرآن کریم، داستان قارون به عنوان نمونهای بارز از عواقب سوء دلبستگی به ثروت و تکبر ناشی از آن ذکر شده است. قارون به دلیل ثروت فراوان خود دچار کبر و خودبینی شد و از اطاعت دستورات الهی سرباز زد، که در نهایت به نابودی او منجر گشت. این داستان، هشداری جدی است که نشان میدهد ثروت اگر با ایمان و تواضع همراه نباشد، میتواند موجب هلاکت دنیوی و اخروی گردد. همچنین، قرآن از کسانی که مال را گردآوری کرده و به آن میبالند و گمان میکنند مالشان جاودانه میسازد، انتقاد میکند و آنها را از عذاب الهی برحذر میدارد. رشد معنوی واقعی در گرو پاکی قلب، تقوا، تواضع، قدردانی از نعمتهای الهی، و همواره در نظر داشتن هدف غایی زندگی یعنی رضایت خداوند است. ثروت نباید موجب غفلت از یاد خدا، ترک نماز، بیتوجهی به حقوق دیگران، و روی آوردن به گناه و فساد شود. مومن واقعی کسی است که حتی در اوج ثروت و مکنت، قلبش وابسته به دنیا نباشد و همواره آخرت را بر دنیا ترجیح دهد. او میداند که تمام آنچه دارد از جانب خداست و باید آن را در راه او و برای خدمت به بندگانش به کار گیرد. ثروت میتواند وسیلهای برای امتحان باشد که آیا انسان قادر است در رفاه نیز شاکر و متواضع باقی بماند یا خیر. بسیاری از انبیا و اولیا الهی نیز ثروتمند بودهاند، اما ثروت هرگز مانعی برای سیر و سلوک معنوی آنها نشده، بلکه آن را در راه خدا و برای اعتلای کلمةالله به کار گرفتهاند. حضرت سلیمان (ع) نمونهای بارز از پادشاهی ثروتمند و در عین حال اوج معنویت و عبودیت است که همواره شکرگزار نعمات الهی بود. بنابراین، ثروت یک شمشیر دو لبه است؛ میتواند ابزار قدرتمندی برای کارهای نیک و ارتقای معنوی باشد، یا اگر به درستی مدیریت نشود و قلب انسان به آن وابسته گردد، میتواند به منبعی برای طغیان، غفلت و هلاکت تبدیل شود. معیار رشد معنوی، میزان ثروت نیست، بلکه میزان تقوا، شکرگزاری، بخشندگی، و اخلاق نیکویی است که انسان از خود بروز میدهد. انسان باید همواره در پی تعادل باشد و از مواهب دنیوی بهره ببرد، اما هرگز هدف اصلی را فراموش نکند و بداند که زندگی دنیا گذراست و هدف نهایی، آخرت و رضایت خداوند متعال است.
همانا اموال شما و فرزندانتان مایه آزمایشاند؛ و نزد خداست پاداشی بزرگ.
وای بر هر عیبجوی سخنچین!
همان کسی که مالی را گرد آورد و آن را شماره کرد.
گمان میکند مالش او را جاودانه میسازد.
و با آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را طلب کن، و بهرهات را از دنیا فراموش مکن؛ و نیکی کن همانگونه که خدا به تو نیکی کرده؛ و در زمین در پی فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد.
آوردهاند که در زمانهای گذشته، بازرگانی ثروتمند در شیراز بود که خزانههایش پر از زر و گوهر و کاروانهایش پیوسته در سفر بودند. روزی از روزها، یکی از دوستان فقیر اما دانا به دیدارش آمد. بازرگان با غرور تمام، از ثروت و عظمت خود سخن گفت و از اینکه چگونه مال دنیا او را از هر نیازی بینیاز کرده است. مرد دانا لبخندی زد و گفت: «ای دوست، مال دنیا چون آب دریاست؛ هر چه از آن بیشتر نوشی، تشنهتر شوی. اما سخاوت و بخشش، چون چشمهای است که هر چه از آن بنوشی، سیرابتر گردی و دلت روشنتر شود.» بازرگان ابتدا سخن او را به دل نگرفت، اما روزگار چرخید و او در آزمایشی بزرگ، بخش عظیمی از دارایی خود را از دست داد. در این میان، همان دوست فقیر به یاریاش شتافت و به او درس صبر و قناعت و توکل آموخت. بازرگان که اکنون جز دلی پاک و ایمانی تازه چیزی نداشت، دریافت که ثروت حقیقی در آرامش روح و نیکوکاری است، نه در شمارش سکهها. او باقیمانده داراییاش را در راه خدا بخشید و چنان آرامشی یافت که هرگز در اوج ثروتش نیافته بود. و اینگونه بود که او فهمید ثروت تنها در دستان صالح، پلی به سوی معنویت است، نه مانعی در راه آن.