مقایسه خود با شیطان نشاندهنده مبارزه با غرور و وسوسههاست. انسان برخلاف شیطان، توانایی توبه دارد و میتواند با یاد خدا و استغفار بر نفس غلبه کند.
احساس اینکه گاهی خود را با شیطان مقایسه میکنید، تجربهای عمیق و غالباً ناراحتکننده است که ریشه در فهم ما از خوبی و بدی، مبارزه درونی انسان و تأثیر وسوسههای شیطانی دارد. این یک اعتراف صادقانه به وجود کشمکشهای درونی است که میتواند از جنبههای مختلفی در آموزههای قرآنی مورد بررسی قرار گیرد. قرآن کریم، شیطان (ابلیس) را به عنوان دشمن آشکار انسان معرفی میکند و ویژگیهای اصلی او را کبر (غرور و تکبر)، حسد، نافرمانی از امر الهی، و وسوسهگری بیان میدارد. وقتی انسانی چنین احساسی پیدا میکند، ممکن است به این دلیل باشد که برخی از صفات یا رفتارهایی را در خود مشاهده میکند که به طور ناخودآگاه با ویژگیهای شیطانی مطابقت دارد، یا اینکه تحت تأثیر شدید وسوسههایی قرار گرفته است که او را به سمت گناه یا اعمال ناپسند سوق میدهد. از منظر قرآن، ابلیس به دلیل تکبر و سرپیچی از فرمان الهی در سجده بر آدم، از رحمت خداوند رانده شد. او خود را برتر از آدم میدانست، چرا که از آتش خلق شده بود و آدم از خاک. این تکبر، ریشه اصلی سقوط او بود. انسان نیز ممکن است در مواقعی دچار غرور، خودبینی یا حسادت شود؛ اینها صفاتی هستند که در ذات خود میتوانند سرچشمه گناه و نافرمانی باشند. وقتی فردی در خود چنین تمایلاتی را میبیند، ممکن است این تشابه او را نگران کند و به مقایسهای ناخوشایند با شیطان بینجامد. قرآن در آیات متعدد به انسان هشدار میدهد که از تکبر بپرهیزد و تواضع پیشه کند. به عنوان مثال، در سوره لقمان (آیه 18) خداوند میفرماید: "و با مردم با تکبر رفتار مکن و در زمین با ناز و غرور راه مرو، که خداوند هیچ متکبر خودپسندی را دوست ندارد." این آیه مستقیماً به مقابله با ریشهایترین خصلت شیطانی یعنی کبر میپردازد. نکته دیگری که میتواند به این احساس منجر شود، وسوسههای شیطانی است. شیطان قسم خورده است که انسانها را از راه راست منحرف کند. او از طریق القای افکار منفی، تشویق به گناه، ایجاد شک و تردید در ایمان، و زینت دادن به اعمال ناپسند وارد عمل میشود. وقتی فردی در درون خود با افکار منفی، وسوسههای گناه، یا تمایل به انجام کارهای خلاف رضای الهی دست و پنجه نرم میکند، و میداند که این وسوسهها از جانب شیطان است، ممکن است احساس کند که خود او نیز در حال "شیطانی شدن" است. اما مهم است که بدانیم این وسوسهها، بیرونی هستند و ریشه در ذات پاک انسان ندارند. خداوند انسان را با فطرتی پاک آفریده و توانایی تشخیص حق از باطل را به او داده است. (سوره شمس، آیات 7-8: "و به نفس و آنچه او را سامان داد، سوگند، پس فجور و تقوای او را به او الهام کرد.") مبارزه با این وسوسهها، نشانه ایمان و تلاش برای حفظ پاکی فطرت است، نه نشانه شباهت به شیطان. تفاوت اساسی بین انسان و شیطان در این است که شیطان راه توبه و بازگشت را برای همیشه بر خود بسته است. او از سر عناد و لجاجت از دستور خداوند سرپیچی کرد و هرگز نادم نشد. اما انسان، هرچند که گناه کند و فریب وسوسهها را بخورد، همواره باب توبه و بازگشت به سوی خداوند برایش باز است. این توانایی توبه، یک امتیاز بزرگ برای انسان است که او را از شیطان متمایز میسازد. قرآن کریم بارها انسان را به توبه و استغفار تشویق میکند و وعده غفران الهی را میدهد. (سوره زمر، آیه 53: "بگو: ای بندگان من که بر خود ستم کردهاید، از رحمت خدا ناامید نشوید؛ یقیناً خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.") این آیه نشان میدهد که هرچقدر هم که احساس گناه و شباهت به بدی در خود داشته باشیم، راه بازگشت و پاکی وجود دارد. اگر چنین احساسی به شما دست میدهد، میتواند نشانه سلامت وجدان شما باشد. این احساس، زنگ خطری است که شما را به سوی خودآگاهی عمیقتر و مبارزه با جنبههای منفی وجودتان سوق میدهد. این مقایسه نه به معنای ذاتاً شیطانی بودن شماست، بلکه بیشتر نشاندهنده هوشیاری شما نسبت به تأثیرات شیطانی و مبارزه درونی شما با نفس اماره است. قرآن انسان را به جهاد اکبر (مبارزه با نفس) تشویق میکند. این مبارزه برای هر انسانی اجتنابناپذیر است و نشانهای از پویایی روحی و تلاش برای رسیدن به کمال است. برای غلبه بر این احساس و تقویت جنبههای مثبت وجود خود، قرآن راهکارهای عملی ارائه میدهد: اولین و مهمترین قدم، استعاذه و پناه بردن به خداوند از شر شیطان است. (سوره ناس: "بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم... از شر وسوسهگر پنهان شونده، آنکه در سینههای مردم وسوسه میکند، از جن و انسان.") این عمل نه تنها یک ذکر زبانی است، بلکه یک پناهندگی قلبی و عملی به قدرت الهی است. دوم، کثرت ذکر و یاد خدا، که نورانیت قلب را افزایش داده و وسوسههای شیطانی را کم اثر میکند. سوم، توبه و استغفار مداوم، که روح را از آلودگیها پاک میکند. چهارم، تدبر در آیات قرآن و عمل به دستورات الهی، که انسان را در مسیر مستقیم الهی ثابت قدم میدارد. پنجم، دوری از محیطها و عواملی که به گناه تشویق میکنند و همنشینی با صالحان. با عمل به این راهکارها، انسان میتواند بر این احساس غلبه کرده و به آرامش روحی و نزدیکی به خداوند دست یابد و بداند که هرگونه احساس منفی یا مقایسهی خود با شیطان، تنها بخشی از آزمایش الهی و بیداری وجدان او برای رسیدن به کمال است.
و به تحقیق شما را آفریدیم، سپس به شما صورت بخشیدیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه سجده کردند جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود.
خداوند فرمود: چه چیز تو را از سجده بازداشت هنگامی که به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.
به راستی شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید. او حزب خود را فرا میخواند تا اهل جهنم باشند.
از شرّ وسوسهگر پنهان شونده،
آوردهاند که در زمانهای دور، مردی جوان بود به نام فرید که در دل خود گاهی احساسی ناخوشایند مییافت. وقتی عصبانی میشد یا دچار غرور میگشت، سایهای از ناامیدی بر او میافتاد که مبادا دلش به پلیدی شیطان نزدیک شده باشد. روزی به حکیمی پیر و دانا رسید و از حال خود گفت. حکیم با مهربانی تبسمی کرد و گفت: «ای جوان، بشنو داستانی از سعدی شیرینسخن. در گلستان آمده که سگی را دیدند و مردی بر او رشک میبرد و میگفت: او تنها وظیفه وفاداری دارد و از او انتظار دیگری نیست. اما انسان، راه توبه و بازگشت دارد، حتی اگر به خطا رود.» حکیم ادامه داد: «فرق تو با شیطان در همین است که تو میتوانی از این حس بد رهایی یابی و به سوی نور بازگردی. همین که دلت از این شباهت میلرزد، نشان نور در وجود توست. شیطان ابداً پشیمان نشد، اما تو احساس ندامت میکنی و میخواهی تغییر کنی. پس این ندا از درون، تو را به سوی خودسازی میخواند، نه به سوی تاریکی.» فرید با شنیدن این سخنان، آرامشی عمیق یافت و دانست که هرگاه احساسی شبیه به خوی شیطانی در او پدید آمد، این فرصتی است برای توبه و بازگشت به فطرت پاک خود.