قرآن مرز بین خوددوستی (مراقبت از نفس برای رشد و کمال) و خودخواهی (تمرکز افراطی بر خود به ضرر دیگران) را به وضوح ترسیم میکند. خوددوستی سالم به تزکیه نفس میانجامد، در حالی که خودخواهی منشأ رذایل و زیان فردی و اجتماعی است.
قرآن کریم، با نگاهی جامع و عمیق به ابعاد وجودی انسان، مرز باریک و حساس میان «خوددوستی سالم» و «خودخواهی مذموم» را به زیبایی ترسیم کرده است. خوددوستی سالم، حالتی فطری و ضروری است که به معنای توجه به سلامت روح و جسم، رشد و تعالی فردی، و تلاش برای رسیدن به کمال انسانی است. این نوع از حب ذات، انگیزهای برای خودسازی، کسب علم، مراقبت از خویشتن در برابر آسیبها و حرکت به سوی معبود است. در واقع، انسان بدون این نوع خوددوستی، قادر به ایفای نقش حقیقی خود در هستی و خدمت به دیگران نیز نخواهد بود، چرا که "نفس سالم، پایهٔ جامعهٔ سالم" است. قرآن در آیات متعددی به اهمیت "تزکیه نفس" (پاکسازی روح) اشاره دارد که خود نوعی خوددوستی معنوی است؛ زیرا پاکسازی نفس از رذایل، به نفع خود فرد و سعادت ابدی اوست. اما در نقطه مقابل، «خودخواهی» قرار دارد که به معنای تمرکز بیش از حد و نامتعادل بر منافع و خواستههای شخصی، بیتوجهی یا حتی ضرر رساندن به دیگران، و مقدم شمردن هوای نفس بر ارزشهای اخلاقی و الهی است. خودخواهی، ریشه بسیاری از رذایل اخلاقی مانند تکبر، حرص، حسادت، بخل و ظلم است. قرآن به شدت این ویژگیها را نکوهش میکند و آنها را موانع اصلی رشد معنوی و سعادت انسان میداند. یکی از بارزترین جلوههای خودخواهی که قرآن به آن میپردازد، «تکبر» و «خودپسندی» است. در سوره لقمان آیه ۱۸ میخوانیم: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»؛ یعنی «و از مردم رخ برمگردان (به تحقیر) و در زمین با ناز و تکبر راه مرو، که خدا هیچ متکبر فخرفروش را دوست ندارد.» این آیه به روشنی نشان میدهد که غرور و خودبزرگبینی که از خودخواهی نشأت میگیرد، از منظر الهی ناپسند است. نمونه دیگر از خودخواهی، «حرص» و «بخل» است. در سوره حشر آیه ۹، خداوند به ستایش انصار میپردازد که مهاجرین را بر خود مقدم داشتند و میفرماید: «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی «و هر کس از بخل نفس خود محفوظ بماند، آنان رستگارانند.» کلمه «شُحّ» به معنای بخل همراه با حرص شدید است که نمادی از تمرکز افراطی بر منافع فردی و عدم تمایل به بخشش و ایثار است. این آیه نشان میدهد که رهایی از بخل و حرص نفسانی، شرط رستگاری است. قرآن مرز بین این دو را در مفهوم «اعتدال» و «تزکیه نفس» قرار میدهد. خوددوستی زمانی سالم است که انسان را به سوی خدا و ارزشهای الهی سوق دهد و باعث شود تا فرد به گونهای رشد کند که بتواند به دیگران نیز خدمت کند. این به معنای پرورش «نفس مطمئنه» است که در سوره فجر بدان اشاره شده است. این نفس، از رضایت الهی سرشار است و در مسیر حق گام برمیدارد. در مقابل، خودخواهی آن است که انسان را از مسیر حق منحرف سازد و او را بردهٔ «نفس اماره بالسوء» (نفس امرکننده به بدی) کند. چنین نفسی تنها به خواستههای آنی و مادی خود میاندیشد و حاضر است برای رسیدن به آنها، حقوق دیگران را زیر پا بگذارد و حتی دست به ظلم بزند. قرآن کریم به وضوح بیان میکند که انسان با کنترل و هدایت این نفس، میتواند رستگار شود، چنانکه در سوره شمس آیات ۷ تا ۱۰ میفرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»؛ یعنی «و قسم به جان آدم و آنکه او را منظم کرد، و زشتیها و پرهیزکاریهایش را به او الهام نمود، به تحقیق رستگار شد کسی که آن را پاکیزه داشت، و نومید شد کسی که آن را آلوده ساخت.» این آیات به صراحت بیان میکنند که سعادت و شقاوت انسان در گرو چگونگی برخورد او با نفس خویش است؛ آیا آن را تزکیه میکند یا به حال خود رها میسازد تا در گرداب خودخواهی غرق شود. به طور خلاصه، قرآن تفاوت خوددوستی و خودخواهی را در "نیت" و "نتیجه" عمل میداند. خوددوستی سالم، نیتش رشد و کمال است و نتیجهاش سعادت فردی و خیر جمعی. اما خودخواهی، نیتش تنها ارضای تمایلات نفسانی است و نتیجهاش تخریب شخصیت فرد و آسیب رساندن به جامعه. قرآن به ما میآموزد که همواره به دنبال تعادل باشیم: نه خود را فراموش کنیم و نه در دام خودپرستی و خودخواهی بیفتیم. این تعادل، همان صراط مستقیمی است که راه رستگاری را هموار میسازد.
و از مردم رخ برمگردان (به تحقیر) و در زمین با ناز و تکبر راه مرو، که خدا هیچ متکبر فخرفروش را دوست ندارد.
و کسانی که پیش از آنان در آن دیار (مدینه) جای گرفتند و ایمان آوردند، کسانی را که به سوی ایشان هجرت کردهاند، دوست دارند و در سینههای خود نیازی به آنچه به آنان داده شده است، نمییابند و آنان را بر خود مقدم میدارند، هرچند خودشان در تنگدستی باشند. و هر کس از بخل نفس خود محفوظ بماند، آنان رستگارانند.
و قسم به جان آدم و آنکه او را منظم کرد، و زشتیها و پرهیزکاریهایش را به او الهام نمود، به تحقیق رستگار شد کسی که آن را پاکیزه داشت، و نومید شد کسی که آن را آلوده ساخت.
روزی حاکمی خردمند در شهری، برای آزمودن نیت مردمان و تامین آب برای کاروانها، فرمان داد که هر کس شبانگاه، یک کوزه شیر به چاه عمومی بریزد. هر یک از مردم با خود اندیشید که «اگر من به جای شیر، آب بریزم، در این دریای شیرین گم خواهد شد و کسی آگاه نخواهد گشت.» و به همین خیال، هر کس آب ریخت. بامدادان چون حاکم و مردمان گرد آمدند و چاه را گشودند، دیدند که چاه پر از آب زلال است و اثری از شیر نیست. این داستان، که سعدی نیز به گونهای دیگر به آن اشاره دارد، درس میدهد که اگر هر کس به طمع خود و به گمان اینکه عملش در میان اعمال دیگران پنهان میماند، از خیرخواهی و ایثار روی برتابد، نتیجه نهایی به زیان همگان خواهد بود. خودخواهی همانند ریختن آب به جای شیر است که هرچند در لحظه نفعی کوچک به فرد میرساند، اما حاصل آن محرومیت جمعی است، در حالی که خوددوستی واقعی در گرو رشد و تعالی فردی است که تنها با خدمت به دیگران و نیکی به جامعه به بار مینشیند. پس بیایید به جای خودخواهی، به رشد و تعالی خود بیندیشیم که در نهایت به نفع جمع است.