انسان به تنهایی نمیتواند خود را نجات دهد؛ رستگاری نهایی هدیهای الهی است که با تلاش صادقانه، ایمان و اعمال صالح از جانب بنده، و با رحمت بیکران خداوند محقق میشود. این تلاشی است که بدون فضل و هدایت الهی به ثمر نمینشیند.
پرسش اساسی اینکه آیا انسان میتواند خود را نجات دهد، یکی از مفاهیم عمیق کلامی در اسلام است که با اصول بنیادین اراده انسانی، حاکمیت الهی و راه رسیدن به رستگاری (نجات از عذاب ابدی و ورود به بهشت) گره خورده است. از منظر اسلامی که ریشه در آیات قرآن کریم دارد، پاسخ این سؤال ظریف و چندوجهی است: در حالی که انسانها کاملاً مسئول اعمال خود هستند و باید تلاش کنند، اما نمیتوانند به طور *مستقل* یا *صرفاً* از طریق تواناییهای خود، جدا از رحمت بیپایان، فضل و هدایت الهی، به رستگاری دست یابند. رستگاری نهایی هدیهای از جانب خداوند است که از طریق ایمان صادقانه و اعمال صالح به دست میآید، اما اساساً وابسته به اراده و شفقت الهی است؛ به عبارتی انسان نمیتواند خود را بدون یاری و اذن الهی نجات دهد.
بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف کردهاید، از رحمت خدا ناامید نشوید؛ زیرا خداوند همه گناهان را میآمرزد؛ به راستی که او بسیار آمرزنده و مهربان است.
بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما که به من وحی میشود که معبود شما، معبود یگانه است. پس هر کس امید دارد که پروردگارش را ملاقات کند، باید عمل صالح انجام دهد و در پرستش پروردگارش احدی را شریک نسازد.»
برای هر انسانی نگهبانهایی از پیش رو و پشت سر است که او را به فرمان خدا نگهبانی میکنند. بیگمان خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. و هرگاه خدا برای قومی بدی بخواهد، پس هیچ بازگردانندهای برای آن نیست و برای آنان جز خدا هیچ سرپرستی نیست.
آوردهاند که در روزگاران قدیم، مردی بود بس قوی و پرکار که به تواناییهای خویش سخت مغرور بود. او مزرعهای داشت و با دستهای خود زمین را شخم میزد، بذر میکاشت و با تمام وجود مراقبت میکرد. هر بار که کسی از او میپرسید چگونه محصولت چنین پربار است، با غرور پاسخ میداد: "این همه از بازوی من است و عرق جبینم، که من خود کشاورزی بینظیرم و نیازی به کسی ندارم." روزی خشکسالی بزرگی روی آورد و چشمهها خشکیدند و آسمان از بخشیدن باران دریغ کرد. مرد قوی هرچه سعی کرد با دستان خود آب از چاههای خشکیده برآورد، بیفایده بود. محصولش رو به نابودی بود و او که هرگز طعم درماندگی را نچشیده بود، سرانجام زانو زد. در آن لحظه بود که چشمانش به سوی آسمان دوخته شد و با دلی شکسته از خداوند یاری طلبید. قطرات باران، هرچند اندک، شروع به باریدن کرد و مرد دانست که اگرچه تلاش او بسیار است، اما تنها رحمت بیکران الهی است که میتواند او را از ورطه هلاکت برهاند. از آن پس، او نه تنها با تلاش و پشتکار کار میکرد، بلکه هر گامی را با توکل و سپاسگزاری به سوی خدا برمیداشت و از این پس، مزرعهاش به برکت همت و توکل، همواره آباد و پرثمر بود.