خیر و شر واقعی فراتر از خواستههای ماست؛ آنچه را نمیپسندیم ممکن است خیر باشد و آنچه دوست داریم شر. تنها خداوند به حکمت نهفته در پس هر اتفاق آگاه است.
پرسش از اینکه «آیا هر چه خواستهام خیر نبوده؟» از جمله عمیقترین و انسانیترین سؤالاتی است که در طول زندگی ممکن است ذهن هر فردی را به خود مشغول کند. این سؤال ریشه در مواجهه انسان با واقعیتهای زندگی، تفاوت میان آرزوها و تحقق آنها، و حکمت نهفته در پَسِ حوادث دارد. قرآن کریم، با نگاهی جامع و بینشبخش، پاسخی روشنگرانه به این دغدغه میدهد که میتواند آرامشبخش دلهای نگران باشد. در حقیقت، این پرسش ما را به درک یکی از اساسیترین اصول جهانبینی توحیدی هدایت میکند: محدودیت علم و ادراک انسان در برابر علم بیکران و حکمت مطلق الهی. خداوند متعال در سوره بقره، آیه ۲۱۶ میفرماید: «وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ یعنی «و بسا چیزی را ناخوش دارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما شر است؛ و خدا میداند و شما نمیدانید.» این آیه شریفه، ستون فقرات پاسخ به سؤال شماست و به وضوح بیان میکند که معیار خیر و شر، همیشه بر اساس خواستهها یا ناخواستههای ظاهری ما نیست. گاهی آنچه از آن گریزانیم، در باطن، سرچشمه خیر و برکت است و گاهی نیز آنچه با تمام وجود طلب میکنیم، در نهایت به ضرر ما تمام میشود. علم و ادراک ما به زمان حال محدود است و توانایی پیشبینی کامل پیامدها و نتایج بلندمدت را نداریم. ما تنها قطعه کوچکی از پازل زندگی را میبینیم، در حالی که خداوند به تمام ابعاد، ارتباطات، و نتایج هر حادثه، در طول زمان و مکان آگاه است. حکمت الهی اقتضا میکند که گاهی برای حفظ ما از شر بزرگتر یا هدایت ما به سمت خیری عظیمتر، خواستههای ما محقق نشود یا حتی رویدادهای ناخوشایندی رخ دهد. این رویدادها نه تنها عقوبت نیستند، بلکه میتوانند فرصتهایی برای رشد، آزمایش ایمان، پاک شدن از گناهان، و ارتقاء درجه معنوی باشند. در سوره عنکبوت، آیه ۲ و ۳ میخوانیم: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»؛ «آیا مردم پنداشتند همین که گفتند: ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ * و مسلماً کسانی را که پیش از ایشان بودند، آزمودیم؛ تا خدا کسانی را که راست گفتهاند، معلوم کند و دروغگویان را [نیز] معلوم نماید.» این آیات به ما یادآور میشوند که زندگی دنیوی سراسر آزمون است و بسیاری از رخدادهایی که به ظاهر خلاف میل ما هستند، در واقع ابزاری برای سنجش ایمان و استقامت ما به شمار میروند. شاید از دست دادن شغلی که برای آن تلاش کرده بودیم، منجر به پیدا کردن فرصتی بهتر و متناسبتر با استعدادهایمان شود؛ یا یک بیماری سخت، وسیلهای برای نزدیکی بیشتر به خدا و تجدید نظر در اولویتهای زندگیمان گردد. در چنین شرایطی، دو ویژگی اساسی برای مؤمنان برجسته میشود: صبر و توکل. صبر به معنای پایداری در برابر سختیها و ناامیدیهاست، و توکل یعنی اعتماد کامل به تدبیر و اراده الهی. وقتی قلب انسان به این باور عمیق برسد که تمام امور در دست خداوند است و او جز خیر و صلاح بندگانش را نمیخواهد، آرامشی عمیق در وجودش ریشه میدواند. دیگر نگرانی از عدم تحقق خواستهها یا مواجهه با مشکلات، نمیتواند آرامش او را بر هم بزند. سوره طلاق، آیه ۲ و ۳ این حقیقت را به زیبایی بیان میکند: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»؛ «و هر کس از خدا پروا کند، خدا برای او راه خروجی قرار میدهد، * و او را از جایی که گمان نمیبرد، روزی میدهد؛ و هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است؛ قطعاً خدا کار خود را به انجام میرساند؛ به راستی خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» این آیات نشان میدهند که تقوا و توکل، کلید گشایش بسیاری از گرههای زندگی هستند و خداوند از راههایی که ما تصور نمیکنیم، به ما یاری میرساند. این یاری میتواند در قالب تحقق خواستهای متفاوت، رفع مشکلی بزرگتر، یا اعطای آرامش درونی باشد. در نهایت، باید بدانیم که خواستههای دنیوی ما غالباً بر اساس ظواهر و معیارهای مادی شکل میگیرند، در حالی که «خیر» واقعی، آن است که سعادت ابدی ما را تضمین کند. گاهی اوقات، رسیدن به تمام خواستههای مادی، ما را از مسیر بندگی و هدف اصلی خلقت دور میکند. پس، پاسخ به سؤال «آیا هر چه خواستهام خیر نبوده؟» این است که نه، لزوماً اینطور نیست که هر چه خواستهایم خیر نبوده باشد، اما یقیناً هر چه برایمان مقدر شده و اتفاق افتاده، در بطن خود خیری نهفته دارد که تنها صاحب علم مطلق، یعنی خداوند، بر آن آگاه است. وظیفه ما این است که با قلبی مطمئن و راضی به قضای الهی، به مسیر زندگی ادامه دهیم، برای خیر دعا کنیم، و به حکمت نامحدود پروردگار اعتماد کنیم. این نوع نگرش، نه تنها اندوه و ناامیدی را از دل میزداید، بلکه دریچهای به سوی آرامش حقیقی و ایمان عمیقتر میگشاید. این دیدگاه به ما میآموزد که به جای حسرت بر آنچه نداریم، در هر حالتی که هستیم، به حکمت الهی بیندیشیم و شاکر باشیم، زیرا اوست که بهترین تدبیرکننده امور است و جز خیر بندگانش را نمیخواهد. این مفهوم به ما قدرت میدهد که در فراز و نشیبهای زندگی با پایداری بیشتری گام برداریم و بدانیم که هر اتفاقی، پنهان در خود درسی و خیری دارد که در زمان مناسب آشکار خواهد شد. پس، هرگز نباید از لطف و حکمت الهی ناامید شد، حتی اگر مسیر زندگی با خواستههای ظاهری ما همخوانی نداشته باشد. این خود نقطه اوج کمال ایمان و رضایت به قضا و قدر الهی است.
بر شما کارزار [با دشمن] واجب شده، در حالی که آن برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را ناخوش دارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما شر است؛ و خدا میداند و شما نمیدانید.
آیا مردم پنداشتند همین که گفتند: ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟
و هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است؛ قطعاً خدا کار خود را به انجام میرساند؛ به راستی خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
آوردهاند که در دوران سعدی، عابدی زاهد بود که سالها از خدا مالی طلب میکرد تا بتواند به نیازمندان کمک کند و مسجدی بسازد. هر چه دعا میکرد، دریغ که حاجتش برآورده نمیشد و درویشی او پابرجا بود. دلتنگ شد و با گلایه به پیر دانایی گفت: «سالهاست از خداوند مالی میطلبم به قصد خیر، اما گویا خواستهام خیر نبوده و مرا محروم داشته است.» پیر تبسمی کرد و گفت: «ای جوان، بسا که تو خود خبر نداری که این خواستهات چه شرّی را از تو دور داشته است. اگر آن مال به تو میرسید، شاید دلت به دنیا مشغول میشد و از یاد خدا غافل میگشتی، یا شاید به جای بندگی، به طغیان میپرداختی. بسا که خداوند تو را در فقر حفظ کرده تا قلب و روحت از آلایش دنیا پاک بماند و تنها به او روی آوری. آنچه تو خیر میپنداری، خداوند گاه شرّ آن را میبیند و آنچه شرّ میدانی، در آن خیری پنهان است که جز او کس نداند. پس به حکمتش راضی باش که خیر تو را بهتر از خودت میداند.» عابد سر به زیر افکند و دانست که خواستهی او در ظاهر خیر بود، اما در باطن، حکمت الهی او را از امتحانی بزرگ دور داشته بود و در این محرومیت، خیری عظیم پنهان بوده است.