قرآن انسان را موجودی دو ساحتی از تن خاکی و روح الهی میداند که در تعامل دائمی هستند. بدن ابزار روح برای اعمال دنیوی و رشد معنوی است و در نهایت هر دو در قیامت برای حسابرسی زنده میشوند.
قرآن کریم به شیوهای عمیق و جامع به رابطه میان تن و روح (یا نفس) میپردازد، و تصویری همهجانبه از وجود انسان ارائه میدهد که هم جنبههای مادی و هم جنبههای معنوی را در بر میگیرد. این رابطه نه تنها به لحظه آفرینش انسان، بلکه به تمام مراحل زندگی، مرگ، و حیات پس از مرگ نیز کشیده میشود. قرآن انسان را موجودی دو ساحتی میبیند که از 'گل' یا 'خاک' (اشاره به جنبه مادی و جسمانی) و 'روح الهی' (اشاره به جنبه معنوی و لاهوتی) آفریده شده است. در آیه 29 سوره حجر میخوانیم: 'فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.' این آیه به وضوح نشان میدهد که بدن انسان از عنصری مادی (گِل یا خاک) شکل گرفته، اما حیات حقیقی و هویت انسانی با دمیده شدن روح از جانب خداوند به آن آغاز میشود. این روح، که از «روح الهی» است، بعد معنوی و متعالی انسان را تشکیل میدهد و او را از سایر موجودات متمایز میسازد. تن به منزله کالبد و ظرفی است که روح در آن قرار میگیرد، و روح، مایه حیات، شعور، اراده، و معنویت انسان است. بدون روح، بدن صرفاً کالبدی بیجان و فاقد هرگونه عملکردی است. رابطه میان تن و روح در قرآن، رابطهای تعاملی و جداییناپذیر در طول حیات دنیوی است. تن ابزاری است که روح از طریق آن در جهان مادی عمل میکند و به رشد و تعالی میرسد. اعمال نیک و بد انسان، که از طریق بدن انجام میشوند، در حقیقت بازتابی از وضعیت روح و نفس او هستند. به عنوان مثال، نماز خواندن (عملی بدنی) تجلی خشوع و بندگی روح است؛ کمک به نیازمندان (عملی بدنی) نشانه سخاوت و مهرورزی روح است. قرآن تأکید میکند که هدف از خلقت انسان، بندگی خدا و رسیدن به کمال است، و این مسیر از طریق تعامل صحیح تن و روح طی میشود. بدن وسیلهای برای آزمایش روح است. این تعامل پویا تضمین میکند که انسان در هر لحظه از زندگی خود، هم مسئولیت اعمال جسمانی خود را درک کند و هم از تأثیر آنها بر وضعیت معنویاش آگاه باشد. این نگاه به انسان، مسئولیت سنگینی بر دوش او میگذارد که باید هم به سلامت جسمی خود اهمیت دهد و هم از طریق عبادات و اخلاق حسنه، روح خود را پرورش دهد و به کمال برساند. مفهوم 'نفس' نیز در قرآن نقش کلیدی در تبیین این رابطه ایفا میکند. 'نفس' در قرآن معانی مختلفی دارد، از جمله 'خود'، 'جان'، 'روح' و حتی 'قلب'. نفس میتواند در حالات مختلفی باشد: 'نفس اماره بالسوء' (نفس فرمان دهنده به بدی)، 'نفس لوامه' (نفس سرزنش کننده) و 'نفس مطمئنه' (نفس آرام گرفته). این حالات نفس، نشاندهنده مبارزه درونی انسان برای غلبه بر تمایلات مادی و رسیدن به آرامش و اطمینان روحی هستند. قرآن میفرماید: 'قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا' (سوره شمس، آیات 9-10). یعنی کسی که نفس خود را پاکیزه کند رستگار میشود و کسی که آن را آلوده کند، زیان میبیند. این آیات نشاندهنده آن است که پاکسازی و تزکیه نفس، که عملی روحی است، از طریق کنترل و هدایت اعمال جسمانی امکانپذیر است. بنابراین، بدن به عنوان صحنه عمل برای نفس، نقش حیاتی در تعیین سرنوشت معنوی انسان دارد. در موضوع مرگ، قرآن جدایی تن و روح را به روشنی بیان میکند. در آیه 42 سوره زمر آمده است: 'اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.' این آیه نشان میدهد که خداوند نفسها را هنگام مرگ قبض میکند و حتی در خواب نیز نوعی قبض روح موقت اتفاق میافتد. این بدان معناست که روح، موجودی مستقل از بدن است که پس از مرگ از آن جدا شده و به حیات خود ادامه میدهد. بدن به خاک باز میگردد، در حالی که روح در عالم برزخ (فاصله میان مرگ و قیامت) به حیات خود ادامه میدهد تا روز رستاخیز. این جدایی موقت، دلالت بر این دارد که روح، ماهیتی جاودانه دارد که فانی شدن بدن به معنای پایان وجود آن نیست، بلکه مرحلهای جدید از هستی را آغاز میکند. در قیامت، رابطه تن و روح مجدداً و به شکلی نو برقرار میشود. قرآن به وضوح بر معاد جسمانی و روحانی تأکید دارد، به این معنا که هم روح و هم بدن انسان در روز قیامت زنده میشوند و برای حسابرسی اعمالشان حاضر میشوند. این موضوع نشان میدهد که بدن صرفاً وسیلهای موقت نیست، بلکه جزئی جداییناپذیر از هویت انسانی است که در نهایت برای دریافت پاداش یا کیفر بازگردانده میشود. این تجدید حیات جسمانی، به انسان درک عمیقتری از مسئولیت اعمالش در این دنیا میدهد، زیرا نه تنها روح که ناظر و فرمانده بوده، بلکه بدنی که اعمال را انجام داده نیز مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. این یگانگی در رستاخیز نشاندهنده عدالت کامل الهی است که هر جنبه از وجود انسان را مورد بررسی قرار میدهد و به او پاداش یا کیفر متناسب با مجموع اعمال و نیاتش میدهد. با این توضیحات، قرآن به ما میآموزد که به هر دو جنبه وجودی خود، یعنی تن و روح، توجه کنیم. غفلت از هر یک، میتواند به عدم تعادل و نقصان در زندگی انسان منجر شود. پرداختن به نیازهای جسمی (مانند خوراک، پوشاک و استراحت) به همراه توجه به نیازهای روحی (مانند ایمان، عبادت، اخلاق و تزکیه نفس) انسان را به سمت سعادت حقیقی هدایت میکند. زندگی دنیوی فرصتی است برای رشد و کمال روح از طریق ابزار بدن. این دیدگاه قرآنی، انسان را از افراط در مادیگرایی یا رهبانیت و ریاضتهای افراطی دور میسازد و به او میآموزد که هم در دنیا و هم در آخرت به فکر خویش باشد، زیرا هر دو بعد برای او مهم هستند. در حقیقت، سلامت بدن و قوای جسمانی، زمینه را برای فعالیتهای روحی و معنوی فراهم میآورد، و بالعکس، ارتقاء روح، به سلامت و تعادل جسمانی نیز کمک میکند. این یک چرخه پیوسته است که از خلقت آغاز شده و تا ابدیت ادامه مییابد، و در تمام این مراحل، روح و تن در تعاملی پویا و پیچیده قرار دارند که هدف نهایی آن بازگشت به سوی خداوند متعال است. بنابراین، انسان با شناخت این رابطه، میتواند مسیر زندگی خود را به گونهای تنظیم کند که هم از سلامت جسمی بهرهمند شود و هم به تعالی روحی دست یابد، چرا که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
پس چون او را (به آفرینش) سامان دادم و از روح خود در او دمیدم، بر او سجدهکنید.
خدا جانها را هنگام مرگشان میگیرد و [جانِ] آن را که هنوز نمرده است، در خوابش [میگیرد]؛ پس آن را که مرگ را بر او مقدّر کرده، نگاه میدارد و دیگری را تا مدّتی معیّن بازمیگرداند. یقیناً در این [امر] برای گروهی که میاندیشند، نشانههایی است.
و قسم به نفس و آن که آن را سامان بخشید
سپس کجروی و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد
هر کس آن را پاکیزه گرداند، قطعاً رستگار شد
و هر که آن را آلوده ساخت، تحقیقاً زیان دید
روزی پادشاهی ثروتمند و پرقدرت در گلستان سعدی به شیخی فقیر و دانا که گوشه عزلت گزیده بود، گفت: «ای مرد نیکوکار، حیف نیست که با این همه دانش و فضیلت، در کنجی عزلت گزیدهای و از نعمتهای دنیا بیبهرهای؟ بیا و به درگاه ما راه یاب تا هم تو از این دنیا بهرهمند شوی و هم ما از حکمت تو.» شیخ با لبخندی دوستانه پاسخ داد: «ای پادشاه! این بدن خاکی ما چند روزی بیش مهمان روح ما نیست. اگرچه قصرها و ثروتها چشمنوازند، اما چون روح از این کالبد پر کشید، این همه زینت و زر، چه سودی دارد؟ ارزش واقعی انسان به روحی است که او را زنده میدارد و اعمالی است که از آن سرچشمه میگیرد. من در این گوشه عزلت، روح خود را سیراب میکنم و برای خانهای آماده میشوم که جاودانه است، نه این بدن فانی که روزی به خاک باز میگردد.» پادشاه با شنیدن این سخنان، به فکر فرو رفت و دانست که پایداری روح، از ناپایداری جسم بسی فراتر است و سعادت حقیقی در پرورش گوهر وجودی انسان نهفته است.