قرآن نشان میدهد که آزادی حقیقی در تسلیم آگاهانه به خداوند نهفته است؛ این عبودیت، انسان را از بندگی تمام قید و بندهای مادی و نفسانی آزاد میکند و به او کرامت و آرامش میبخشد.
قرآن کریم، کتاب هدایت الهی، در بطن آموزههای خود، مفهومی عمیق و بهظاهر متناقض را به زیبایی هرچه تمامتر در هم میآمیزد: «آزادی» و «عبودیت». در نگاه اول، ممکن است این دو مفهوم در تضاد به نظر برسند؛ آزادی به معنای رهایی از قید و بند و عبودیت به معنای بندگی و تسلیم. اما قرآن با بصیرتی الهی نشان میدهد که آزادی حقیقی نه در رهایی بیقید و شرط از هر قانون و هنجاری، بلکه در تسلیم و بندگی آگاهانه و عاشقانه در برابر تنها قدرت مطلق، یعنی خداوند متعال، نهفته است. در حقیقت، عبودیت لله، دروازه ورود به عالیترین مراتب آزادی است و این تعادل ظریف بین اختیار و تسلیم، جوهره اصلی نگاه قرآن به جایگاه انسان در جهان هستی است. مفهوم عبودیت در قرآن، به هیچ وجه به معنای بردگی یا سلب اراده و اختیار نیست. برخلاف تصور رایج، عبودیت به معنای تسلیم محض و بدون چون و چرای انسان در برابر اراده و اوامر الهی است، اما این تسلیم نه از سر ترس، بلکه از سر عشق، شناخت، و آگاهی به حکمت بیپایان خالق است. انسان با انتخاب آگاهانه بندگی خداوند، خود را از بندگی تمام قید و بندهای دیگر آزاد میسازد. از بند شهوات نفسانی، از اسارت مادیات، از ترس از قدرتهای پوشالی زمینی، از بندگی افکار و عقاید باطل، و از هر آنچه انسان را از مسیر رشد و کمال بازمیدارد. در واقع، قرآن میآموزد که اگر انسان بنده خدا نباشد، ناگزیر بنده چیز دیگری خواهد شد؛ بنده پول، بنده قدرت، بنده شهرت، بنده نفس، یا بنده افراد دیگر و حتی بنده عادات و رسوم غلط. اینجاست که عبودیت به منزله یک رهاییبخش بزرگ عمل میکند و انسان را از این زندانهای پنهان آزاد میکند. این رهایی، نه تنها در بعد فردی، بلکه در بعد اجتماعی نیز متجلی میشود. جامعهای که افرادش بندگی حقیقی خداوند را درک کنند، از ظلم و ستم، از استثمار و تبعیض رهایی مییابد، زیرا همه در برابر خالق یکتا برابرند و هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا و عمل صالح. این نوع عبودیت، کرامت و عزت نفس را به ارمغان میآورد. آزادیای که قرآن مطرح میکند، آزادی مسئولانه است. انسان آزاد آفریده شده تا با اراده و اختیار خود، مسیر سعادت یا شقاوت را انتخاب کند. آیه مشهور "لا إکراه فی الدین" (در دین هیچ اجباری نیست) گواه بارز این آزادی انتخاب است. خداوند انسان را به ایمان و بندگی دعوت میکند، اما هرگز او را مجبور نمیکند؛ این انتخاب به خود انسان واگذار شده است. این آزادی انتخاب، سنگ بنای مسئولیتپذیری انسان است. اما این آزادی به معنای بیقید و شرطی و رها شدن از هرگونه قانون و قاعدهای نیست. بلکه آزادی حقیقی در چهارچوب حدود الهی معنا مییابد. این حدود، نه محدودکننده، بلکه محافظ و راهنمای انسان برای رسیدن به سعادت حقیقی هستند. همانند قایقی که در اقیانوس بیکران، اگرچه آزاد است، اما برای رسیدن به ساحل امن و دوری از غرق شدن، نیاز به قطبنما و نقشه دارد. قوانین الهی، همان قطبنما و نقشه راه هستند که انسان را از گمراهی و هلاکت نجات میدهند و به سوی کمال هدایت میکنند. این قوانین، تضمینکننده کرامت انسانی و حقوق متقابل افراد در جامعه هستند و به فرد امکان میدهند تا در کمال آرامش و امنیت، زندگی سازندهای داشته باشد. وقتی انسان از قوانین الهی پیروی میکند، نه تنها آزادی فردی خود را حفظ میکند، بلکه به آزادی و حقوق دیگران نیز احترام میگذارد و جامعهای مبتنی بر عدل، اخلاق و همدلی شکل میگیرد. در واقع، تنها در سایه این قوانین الهی است که آزادی فردی از تبدیل شدن به هرج و مرج و ظلم جلوگیری میکند. قرآن تأکید دارد که آزادی واقعی، آزادی از قید تعلقات دنیوی و نفسانی است. این همان «خودگردانی» و «خودمختاری» است که انسان را از بردگی نفس اماره و وسوسههای شیطانی نجات میدهد. عبودیت به خداوند، به معنای تسلیم اراده انسان به اراده حکیمانه الهی است و این تسلیم، به جای محدود کردن، باعث شکوفایی استعدادها و پتانسیلهای وجودی انسان میشود. زیرا خالق، به بهترین شکل میداند که چه چیزی برای مخلوقش خیر و صلاح است. وقتی انسان خود را بنده خدا میداند، از تکبر و غرور رها میشود، تواضع و فروتنی را پیشه میگیرد، و به جای رقابتهای مادی و حرص و طمع بیانتها، به آرامش و قناعت دست مییابد. این آرامش، ثمره آزادی حقیقی از دغدغههای بیمورد دنیوی و تمرکز بر هدف والاتر زندگی است. به عنوان مثال، نماز، که یکی از ارکان عبودیت است، انسان را از دغدغههای روزمره و مادیات رها میکند و به او فرصت میدهد تا با خالق خود ارتباط برقرار کند و از این طریق، روحی تازه و انرژی مضاعف برای ادامه زندگی با هدف و معنای بیشتر بیابد. روزه، انسان را از قید شهوات نفسانی و نیازهای جسمانی رها میکند و به او قدرت اراده و خویشتنداری میبخشد. حج، انسان را از تعلقات سرزمینی و نژادی آزاد میکند و همبستگی جهانی بین مسلمانان را به نمایش میگذارد. هر یک از این عبادات، به نوعی تمرین آزادی از قیدهای دنیوی و رسیدن به آزادی حقیقی هستند. بنابراین، قرآن آزادی را در عبودیت به خدا نه تنها در تضاد نمیبیند، بلکه آن را یگانه راه رسیدن به آزادی مطلق و کمال میداند. آزادی از هر بند و قیدی جز بند خدا، یعنی آزادی از بردگی نفس، از بردگی مادیات، از بردگی قدرتهای زمینی، و از بردگی ترسها و جهلها. این ترکیب شگفتانگیز، انسان را به بالاترین مقام کرامت و عزت میرساند و زندگی پر از هدف، آرامش و سعادت را برای او به ارمغان میآورد. عبودیت، خود یک انتخاب آزادانه است که به اوج آزادی و کرامت انسانی منتهی میشود و این رسالت اصلی انسان در هستی است.
و جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند.
در دین هیچ اجباری نیست؛ راه هدایت از گمراهی به خوبی روشن شده است. پس هر که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکم چنگ زده است که گسستن ندارد. و خدا شنوا و داناست.
و بگو: «حق از پروردگار شماست. پس هر که خواهد، ایمان آورد و هر که خواهد، کافر شود.» ما برای ستمکاران آتشی آماده کردهایم که شعلههایش آنان را فرا گرفته است. و اگر فریاد کنند، با آبی مانند مس گداخته که چهرهها را کباب میکند، به دادشان میرسند. چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است!
روزی پادشاهی به درویشی زاهد گفت: «چرا تو در این کوهستان با این حال پریشان و قناعت زندگی میکنی، در حالی که من پادشاه هفت اقلیمم؟» درویش لبخندی زد و گفت: «ای پادشاه، تفاوت ما در این است که تو برای سلطنتت همواره نگران و در تلاش هستی، از دست دادن آن میترسی و برای حفظش به هزاران رعیت و سپاهیان نیازمندی. اما من، بنده خداوند هستم، از هر پادشاهی آزادم، قلبم به هیچ چیز جز او وابسته نیست، و همین وابستگی به او، مرا از هر بنده و خدمتگزاری دیگر بینیاز کرده است. تو بنده تاج و تخت خود هستی، اما من آزادم و جز بندگی خدا، هیچ بندگی دیگری ندارم.» پادشاه متفکر شد و در دل دانست که درویش، با وجود سادگی ظاهر، از او آزادتر و آسودهتر است.