برای رهایی از وابستگی ناسالم، بر توکل به خداوند تمرکز کنید و بدانید که او کفایتکننده واقعی است. سپس با تلاش و کوشش فردی برای خودکفایی بکوشید و دل به دنیا نبندید تا آرامش درونی یابید.
دوست عزیز، زندگی بدون وابستگیهای ناسالم یکی از بزرگترین دستاوردها در مسیر رشد فردی و معنوی است. وابستگی ناسالم، حالتی است که در آن فرد برای ارضای نیازهای عاطفی، مادی، یا حتی هویتی خود، بیش از حد به دیگری (فرد، گروه، مال، یا مقام) متکی میشود. این نوع وابستگی میتواند منجر به از دست دادن استقلال فردی، کاهش اعتماد به نفس، و حتی احساس بیارزشی در غیاب آن منبع وابستگی شود. در تعالیم قرآن کریم، راهکارهای عمیق و بنیادینی برای رهایی از این قید و رسیدن به خوداتکایی و آرامش درونی ارائه شده است. محور اصلی و سنگ بنای رهایی از وابستگی ناسالم در قرآن، مفهوم «توکل» است. توکل به معنای اعتماد مطلق و کامل به خداوند است؛ اینکه بدانیم او روزیدهنده، حامی، و مدبر تمامی امور است و هیچ قدرتی بالاتر از او وجود ندارد. این توکل، انسان را از نگرانیهای بیمورد نسبت به آینده، ترس از دست دادن حمایت دیگران، یا نیاز به تأیید دائمی از سوی مخلوقات آزاد میکند. وقتی قلب انسان به خالق هستی گره بخورد و او را تکیهگاه اصلی خود بداند، دیگر به راحتی دچار وابستگیهای شکننده به انسانهای فانی یا داراییهای ناپایدار دنیوی نمیشود. قرآن کریم در آیات متعددی به این مفهوم اشاره دارد؛ برای مثال، در سوره طلاق، آیه 3 میفرماید: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (و هر کس بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است). این آیه به روشنی بیان میکند که کفایتکننده حقیقی و نهایی، تنها خداوند است. این باور به ما اطمینان میدهد که حتی اگر همه عالم از ما روی برگردانند، خداوند هرگز ما را رها نخواهد کرد و همین، بزرگترین عامل رهایی از وابستگی به غیرخداست. اما توکل به معنای ترک تلاش و دست کشیدن از مسئولیتپذیری نیست. اسلام نه تنها به توکل توصیه میکند، بلکه بر اهمیت «سعی» و «تلاش» فردی نیز تأکید فراوان دارد. سوره نجم، آیات 39 و 40 میفرماید: «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَیٰ وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَیٰ» (و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده، نیست و اینکه کوشش او به زودی دیده خواهد شد). این آیات به صراحت بیان میکنند که نتیجه اعمال هر فرد، حاصل تلاش خود اوست. این اصل، پایههای خوداتکایی و استقلال را در وجود انسان تقویت میکند. وقتی فرد میداند که برای کسب روزی، موفقیت، و حتی حل مشکلاتش باید شخصاً تلاش کند، کمتر به این فکر میافتد که بار مسئولیت خود را بر دوش دیگران بیندازد یا انتظار داشته باشد که دیگران تمام نیازهای او را برآورده سازند. این خودداری از تنبلی و اهتمام به کار و کوشش، انسان را از نیاز مبرم به دیگران رها کرده و عزت نفس او را افزایش میدهد. زندگی بدون وابستگی ناسالم، نیازمند این است که هر فرد توانمندیهای خود را بشناسد و برای شکوفایی آنها بکوشد. علاوه بر این، قرآن کریم بارها به «قناعت» و عدم دلبستگی افراطی به «دنیا» اشاره میکند. زندگی دنیا با تمام زرق و برقها و جاذبههایش، گذرا و فانی است. وقتی انسان دل خود را به مال، مقام، زیباییهای ظاهری، یا حتی انسانهای دیگر بیش از حد میبندد، ناخودآگاه دچار ترس از دست دادن و وابستگی میشود. سوره حدید، آیه 20 میفرماید: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...» (بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است...). این دیدگاه قرآنی به انسان میآموزد که ارزش حقیقی در پایداری و بقا است که تنها در جهان آخرت و با رضایت خداوند حاصل میشود. وقتی انسان قناعت پیشه کند و بداند که خوشبختی واقعی در رضایت درونی و اتصال به خداست، کمتر به دنبال کسب تأیید از دیگران یا پر کردن خلأهای وجودی خود از طریق داشتههای مادی یا روابط ناسالم خواهد بود. قناعت، حس رضایت از آنچه هست را در فرد ایجاد میکند و او را از حرص و طمعی که سرچشمه بسیاری از وابستگیهاست، رها میسازد. این یک درس بزرگ برای رسیدن به خودکفایی روحی و مادی است. آرامش و قوت قلب درونی که از ایمان حقیقی به خداوند و ذکر او نشأت میگیرد، عامل مهم دیگری در رهایی از وابستگیهای ناسالم است. در سوره رعد، آیه 28 میخوانیم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (آنان که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد). وقتی انسان به منبع لایزال آرامش یعنی خداوند متصل باشد، دیگر نیازی به جستجوی آرامش و تأیید در روابط ناسالم یا وابستگی به عوامل بیرونی ندارد. این آرامش درونی، فرد را قدرتمند و مستقل میکند تا در برابر ناملایمات زندگی، تکیهگاهی محکم داشته باشد و به راحتی دچار احساس درماندگی و نیاز افراطی به دیگران نشود. در نهایت، اسلام روابط اجتماعی سالم و «تعاون» را تشویق میکند، اما بین تعاون (همکاری و یاری رساندن به یکدیگر) و وابستگی ناسالم تمایز قائل است. قرآن به مؤمنان دستور میدهد که در کارهای نیک و تقوا به یکدیگر یاری رسانند (سوره مائده، آیه 2). این یک همکاری متقابل است، نه یک وابستگی یکطرفه. انسان مؤمن با حفظ استقلال و هویت خود، میتواند در جامعه نقش فعال و سازندهای ایفا کند، بدون آنکه ارزش و سعادت خود را به دیگری گره بزند. زندگی بدون وابستگی ناسالم به این معناست که خود را قادر به تصمیمگیری، عمل کردن، و مواجهه با چالشها بدانیم و بدانیم که خداوند همواره پشتیبان ماست، حتی اگر بندگانش نباشند. پس برای دستیابی به این استقلال روحی و روانی، باید رابطه خود را با خالق تقویت کنیم، برای زندگیمان تلاش کنیم، و دل به دنیای فانی نبندیم.
و هر کس بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است؛ قطعاً خدا فرمان خود را به انجام میرساند؛ به یقین، خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده، نیست،
و اینکه کوشش او به زودی دیده خواهد شد،
بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است؛ مانند بارانی است که گیاه [رسته از] آن، کشاورزان را به شگفتی آورد، سپس خشک میشود و آن را زرد میبینی، سپس خرد و ریز میگردد؛ و در آخرت عذابی شدید است و آمرزش و خشنودی از سوی خدا؛ و زندگی دنیا جز متاع فریبنده نیست.
شنیدم که در روزگاران قدیم، تاجری توانگر در سفری دور و دراز، تمام ثروت خود را از دست داد و به تهیدستی افتاد. او که عمری به مال و مکنت خویش و یاری دیگران مغرور بود، اکنون خود را بیکس و درمانده میدید. از شدت یأس، گوشهای خزید و زار زار گریست. در همان حوالی، درویشی سادهدل و خشنود، با چهرهای آرام، به ذکر خدا مشغول بود. تاجر با حسرت به او نگریست و گفت: «ای مرد خدا، چگونه است که من با این همه دارایی، اکنون تهیدستم و تو با این همه فقر، اینچنین آسودهدلی؟» درویش لبخندی زد و گفت: «ای دوست، فرق من و تو در این است که تو دل به آنچه داری و از دیگران میخواهی بستی، اما من دل به کسی بستم که همه چیز از اوست و او به هیچکس محتاج نیست. وقتی توکلت بر خالق باشد، نه از داراییات میترسی که از دست رود و نه از فقر که به تو رسد، زیرا میدانی که او کافی است. رهایی در همین جاست.» تاجر با شنیدن این سخنان حکیمانه، چشمانش باز شد و فهمید که ریشه وابستگیهایش، ترس از دست دادن و عدم توکل به منبع واقعی قدرت بوده است.