پرهیز از گناه بدون عشق به خدا کافی نیست؛ زیرا عشق به خدا انگیزه اصلی پرهیز از گناه و اعمال صالح است و بدون آن، پرهیز میتواند سطحی و فاقد عمق روحانی باشد. قرآن بر اهمیت قلب سلیم و اخلاص در کنار اعمال تأکید دارد.
سوال بسیار عمیق و پرمغزی مطرح کردهاید که ریشههای اعتقادی و عملی انسان را در بر میگیرد: آیا پرهیز از گناه بدون عشق به خدا کافی است؟ برای پاسخ به این پرسش از منظر قرآن کریم، باید به درک جامعی از مفهوم ایمان، عمل صالح، و جایگاه قلب و نیت در اسلام دست یابیم. قرآن نه تنها به اعمال ظاهری اهمیت میدهد، بلکه بر عمق نیت و حالت درونی قلب نیز تأکید فراوان دارد. پرهیز از گناه، بدون شک، جزئی اساسی از دینداری و تقوا است. خداوند در آیات متعددی بندگانش را به دوری از محرمات و انجام واجبات امر فرموده است. این پرهیز، نشانهای از اطاعت و تسلیم در برابر اوامر الهی است و بدون آن، ادعای ایمان میتواند بیاساس باشد. کسی که آشکارا مرتکب گناه میشود، در واقع از حدود الهی تجاوز کرده و نافرمانی کرده است. اما آیا صرف ترک گناه، بدون اینکه قلبی سرشار از عشق و محبت به پروردگار باشد، میتواند انسان را به کمال مطلوب برساند و مورد رضایت حق تعالی قرار گیرد؟ قرآن کریم فراتر از ظاهر اعمال، به باطن و نیت افراد توجه ویژه دارد. در حقیقت، هر عملی، چه پرهیز از گناه و چه انجام عمل صالح، زمانی ارزش حقیقی مییابد که از سر اخلاص و محبتی عمیق نسبت به خداوند سرچشمه گیرد. گویی پرهیز از گناه، جسم اعمال دینی است و عشق به خداوند، روح آن. جسم بیروح، هر چقدر هم که کامل به نظر آید، نهایتاً بیفایده است. خداوند متعال در سوره بقره، آیه ۱۶۵ میفرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ»؛ «و کسانی که ایمان آوردهاند، محبتشان به خدا شدیدتر است.» این آیه به وضوح بیان میکند که ایمان حقیقی با محبتی عمیق و شدید نسبت به خداوند همراه است. این محبت، تنها یک احساس گذرا نیست، بلکه نیروی محرکهای است که انسان را به سوی اطاعت و دوری از گناه سوق میدهد. کسی که خدا را دوست دارد، هرگز نمیخواهد کاری کند که معشوقش از او ناراضی شود. پرهیز از گناه در این حالت، نه از سر ترس صرف از عذاب، بلکه از سر ادب و احترام و عشق به محبوب است. عشق به خدا، انگیزه اصلی و بنیادین برای تمامی اعمال نیک و پرهیز از بدیهاست. زمانی که فردی از گناه پرهیز میکند تنها به دلیل ترس از جهنم یا طمع به بهشت، این پرهیز میتواند ناپایدار و سطحی باشد. ممکن است در شرایطی که نظارتی وجود ندارد یا وسوسه بسیار شدید است، او نتواند بر نفس خود غلبه کند. اما کسی که از گناه به خاطر عشق به معبودش پرهیز میکند، حتی در خلوتترین لحظات و در برابر شدیدترین وسوسهها نیز ثابتقدم میماند؛ زیرا دلش مملو از این عشق است و همواره حضور و رضایت محبوب را در نظر دارد. اینجاست که مفهوم «تقوا» به معنای واقعی کلمه تجلی پیدا میکند؛ تقوایی که نه تنها به معنای پرهیز از محرمات است، بلکه به معنای حضور قلب دائمی با خدا و احساس مسئولیت در برابر اوست که از عشق نشأت میگیرد. قرآن همچنین بر اهمیت «قلب سلیم» تأکید میکند. در سوره شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹ میخوانیم: «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛ «روزی که نه مال و نه فرزندان سودی نمیبخشند، مگر کسی که با قلبی سلیم به پیشگاه خدا آید.» قلب سلیم، قلبی است که از شرک، نفاق، کبر، حسد، و تمامی بیماریهای روحی پاک است و مالامال از ایمان، اخلاص، محبت به خدا و رسول و مؤمنان است. پرهیز از گناه بدون یک قلب سلیم و آکنده از محبت الهی، مانند ساختن خانهای بر روی شن است؛ هر لحظه در معرض فروپاشی است. این قلب سلیم است که انسان را به سمت انجام اعمال خالصانه و دوری از گناهان سوق میدهد، نه صرفاً برای فرار از مجازات، بلکه برای کسب رضایت و قرب الهی. آیه دیگری که این مفهوم را تکمیل میکند، سوره بینه، آیه ۵ است: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛ «و به آنها دستور داده نشد جز اینکه خدا را بپرستند، در حالی که دین را برای او خالص کرده باشند.» اخلاص، یعنی انجام هر عملی فقط و فقط برای رضای خدا، بدون هیچگونه شریک و نیتی غیر الهی. این اخلاص نیز ریشه در محبت عمیق به خداوند دارد. اگر کسی از گناه پرهیز کند اما انگیزهاش ریا، شهرت، یا ترس از مردم باشد، این پرهیز از ارزش معنوی چندانی برخوردار نیست. اما اگر از سر عشق و اخلاص به خدا باشد، حتی یک کار کوچک هم میتواند بسیار ارزشمند باشد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که پرهیز از گناه، اگرچه ضروری است، اما به تنهایی کافی نیست. این پرهیز باید از چشمهسار محبت و عشق به خداوند سیراب شود تا معنا و ارزش حقیقی یابد. عشق به خدا، نه تنها انگیزه بخش پرهیز از گناهان است، بلکه آن را به یک عبادت قلبی و عملی تبدیل میکند. این عشق است که از انسان موجودی آگاه، مسئولیتپذیر، و مشتاق به رضایت الهی میسازد. بدون این عشق، پرهیز از گناه میتواند به یکسری اعمال مکانیکی و بیروح تبدیل شود که فاقد تأثیرگذاری عمیق بر روح و روان انسان است و در مسیر کمال او، او را به مقصد نمیرساند. پس، ایمان کامل، هم شامل پرهیز از محرمات و انجام واجبات است و هم شامل عشقی عمیق و خالصانه به ذات اقدس الهی که محرک و جهتدهنده تمامی اعمال است. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و جداییناپذیرند تا انسان به مقام "قرب" و رضایت الهی نائل شود. پرهیز از گناه، در حقیقت، نمود بیرونی آن عشق و باور درونی است.
و از مردم کسانی هستند که غیر از خدا، همتایانی برمیگزینند و آنها را همچون خدا دوست میدارند؛ و کسانی که ایمان آوردهاند، محبتشان به خدا شدیدتر است. و اگر ستمکاران ببینند، هنگامی که عذاب را میبینند، که تمام قدرت از آنِ خداست و اینکه خدا سختکیفر است، (آن وقت میفهمند).
روزی که نه مال سودی میبخشد و نه فرزندان،
مگر کسی که با قلبی سلیم به پیشگاه خدا آید.
و دستور نیافتند مگر اینکه خدا را بپرستند، در حالی که دین را برای او خالص کرده باشند و از همه کیشها روی برتافته به دین او بگروند، و نماز را برپا دارند و زکات بپردازند؛ و این است دین راستین و استوار.
آوردهاند که در روزگاران گذشته، دو همسایه بودند؛ یکی زاهدی سختگیر که در پرهیز از هر گناهی وسواس داشت و حتی از کوچکترین لغزشی به شدت میترسید، اما دلش کمتر گرمای محبت الهی را در خود حس میکرد و اعمالش بیشتر از روی ترس و وظیفه بود. دیگری تاجری بود که گاهی در معاملهای سهوی میکرد یا در گفتاری دچار لغزشی میشد، اما هر بار که خطایی از او سر میزد، با قلبی مالامال از ندامت و عشقی سوزان به پروردگارش باز میگشت و توبه میکرد و در خفا از مهربانیهای خدا اشک میریخت. شبی پادشاه شهر در خواب دید که درختی عظیم در بهشت، به نام «درخت محبت»، سایه بر سر تاجری انداخته است، اما زاهد تنها از دور نظارهگر است. درویشی که تعبیر خواب میدانست گفت: «ای پادشاه! خداوند اعمالی را میپذیرد که از ریشه عشق و اخلاص جوانه زده باشد. پرهیز از گناه چون دیوار مستحکمی است، اما عشق به خدا چون روحی است که به کالبد عبادت دمیده میشود. بیروح، دیوار گرچه بلند باشد، اما فایدهای ندارد.» این پند سعدی را به یاد آوریم که: «دل بیمحبت مِثل سنگیست سخت، و جسم بیروح چه سود دارد جز رنج؟»