پرسشگری صادقانه برای درک بهتر ایمان را تقویت میکند، اما سؤالات بیهدف، از روی لجاجت یا درباره مسائل پنهان که خداوند نخواسته آشکار شود، میتواند به ایمان آسیب زند. اصل بر تعقل و تدبر است، نه کنجکاوی مفرط و وسواسگونه.
در آموزههای غنی اسلام، پرسشگری و طلب دانش نه تنها مذموم نیست، بلکه به شدت مورد تشویق قرار گرفته است. قرآن کریم بارها انسانها را به تفکر، تعقل، تدبر در آیات الهی در آفاق و انفس دعوت میکند. این دعوت به معنای آن است که ایمان در اسلام، ایمانی کورکورانه و تقلیدی صرف نیست، بلکه بر پایه شناخت، درک و اقناع عقلی بنا شده است. بسیاری از آیات قرآن با عباراتی چون «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» (شاید بیندیشید)، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (برای گروهی که تعقل میکنند) و «آیاتٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ» (نشانههایی برای خردمندان) به اهمیت عقل و تفکر تأکید دارند. بنابراین، پرسیدن سؤالاتی که هدفشان رسیدن به درک عمیقتر، رفع شبهات و استحکام بخشیدن به پایههای ایمان باشد، نه تنها خطرناک نیست، بلکه بسیار ضروری و مفید است. چنین پرسشگری، مؤمن را از جهل و جمود فکری نجات داده و او را به سمت یقین و آرامش درونی سوق میدهد. این فرایند مانند ساختن بنایی است که با هر سؤال و پاسخ، آجری محکمتر در آن قرار میگیرد و آن را در برابر طوفانهای شک و شبهه مقاومتر میسازد. اما، نکتهای کلیدی که قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) بر آن تأکید دارند، تفاوت میان پرسشگری سازنده و مخرب است. آنجا که پرسشگری تبدیل به کنجکاوی بیمارگونه، وسواس فکری، ایرادگیری بیجهت، یا تلاشی برای به زحمت انداختن خود و دیگران شود، میتواند به ایمان آسیب برساند. قرآن کریم در سوره مائده آیه ۱۰۱ صریحاً میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» (ای کسانی که ایمان آوردهاید، از چیزهایی سؤال نکنید که اگر برای شما آشکار شود، شما را ناراحت میکند). این آیه به وضوح حد و مرزی برای نوع و کمیت پرسشگری تعیین میکند. منظور از «چیزهایی که اگر آشکار شود شما را ناراحت میکند» میتواند شامل مواردی باشد که: اولاً، مربوط به امور غیبی هستند که خداوند نخواسته است جزئیات آنها را برای بشر آشکار کند و کنجکاوی در آنها تنها به سردرگمی و پریشانی میانجامد. ثانیاً، سؤالاتی که از روی لجاجت، مسخره کردن، یا به قصد تحمیل سختیهای بیشتر بر خود و دیگران پرسیده میشوند، نه برای فهم حقیقت. نمونه بارز این نوع پرسشگری را میتوان در داستان بنیاسرائیل و قضیه گاو مشاهده کرد (سوره بقره آیات ۶۷ تا ۷۱). خداوند به آنها دستور داد گاو بکشند تا قاتل معلوم شود، اما آنها به جای اطاعت ساده، شروع به پرسیدن جزئیات مفرط درباره رنگ، سن، و ویژگیهای گاو کردند که هر بار کار را بر خودشان سختتر میکرد تا جایی که نزدیک بود هرگز آن را پیدا نکنند. این نمونه نشان میدهد که چگونه پرسشگری بیش از حد و بیجا میتواند از مسیر اصلی اطاعت و حکمت خارج شود و به جای سهولت، سختی بیافریند. خطرات پرسشگری افراطی شامل موارد زیر میشود: اولاً، ایجاد شک و وسواس بیپایان که مؤمن را در گرداب سردرگمی فرو میبرد و از آرامش و یقین دور میکند. وقتی هدف صرفاً ایرادگیری و یافتن حفره در اعتقادات باشد، نه رسیدن به حقیقت، ذهن هرگز به آرامش نمیرسد. ثانیاً، از دست دادن تمرکز بر اعمال و وظایف اصلی. فردی که دائماً مشغول سؤالات بینتیجه و جدلهای بیفایده است، از پرداختن به عبادات، اخلاقیات و خدمت به خلق غافل میشود. ثالثاً، ورود به حوزههایی که خارج از توانایی فهم بشری است یا خداوند مصلحت ندیده که جزئیات آنها را آشکار کند (مانند ذات خداوند، جزئیات دقیق قیامت و...). غوطهور شدن در این مسائل میتواند به کجفهمی، بدعت و حتی ارتداد منجر شود. رابعاً، گاهی پرسشگری مفرط، ناشی از عدم تسلیم قلبی در برابر حقایق الهی است. ایمان، پس از مرحله تفکر و اقناع، به مرحله تسلیم و توکل میرسد. کسی که در این مرحله باز هم از سر شک یا لجاجت، بیپایان سؤال میکند، در واقع تسلیم امر الهی نشده است. راهکار رسیدن به تعادل در پرسشگری این است که هدف از پرسش، همواره فهم بهتر و قویتر شدن ایمان باشد. سؤالات باید از روی تواضع و برای یافتن پاسخ پرسیده شوند، نه برای به چالش کشیدن بیدلیل. همچنین، برای پاسخگویی به سؤالات، باید به منابع معتبر دینی (قرآن و سنت صحیح) و علمای ربانی مراجعه کرد. علمای واقعی کسانی هستند که خود اهل تفکر و تعقلاند و میتوانند با حکمت و منطق، پاسخهای قانعکننده ارائه دهند. در نهایت، باید دانست که همه چیز در این دنیا برای بشر آشکار نخواهد شد و بخشی از ایمان، تسلیم در برابر مجهولاتی است که خداوند خود در علم غیبش پنهان داشته است. این تسلیم، نه از سر ناتوانی، بلکه از سر توکل و اعتماد به علم و حکمت بیکران الهی است. ایمان قوی، ایمانی است که با عقل و قلب همراه باشد؛ پرسشگر باشد اما در چارچوب ادب و هدفمند حرکت کند تا به جای پریشانی، به آرامش و معرفت برسد.
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از چیزهایی سؤال نکنید که اگر برای شما آشکار شود، شما را ناراحت میکند؛ و اگر در وقتی که قرآن نازل میشود از آنها بپرسید، برای شما آشکار خواهد شد. خداوند از آن [پرسشهای گذشته] درگذشته است؛ و خداوند آمرزنده و بردبار است.
و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «خداوند به شما فرمان میدهد که گاوی را ذبح کنید.» گفتند: «آیا ما را مسخره میکنی؟» گفت: «پناه میبرم به خدا از اینکه از جاهلان باشم!»
همانان که در حال ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده خدا را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و میگویند:) پروردگارا! این [همه] را باطل نیافریدهای؛ منزهی تو، پس ما را از عذاب آتش نگاه دار.
روزی در میان شاگردان شیخ، مردی بود که از کثرت سؤال و موشکافیهای بیحد، معروف شده بود. هر درسی که شیخ میداد، او صدها سؤال ریز و درشت مطرح میکرد، گاهی از سرِ کنجکاوی و گاهی از سرِ جدل. شیخ با مهربانی و حوصله پاسخ میداد، اما روزی با لبخندی گفت: «ای فرزند، بدان که آب زلال دریا، چون در ظرفهای بسیار خرد و باریک ریخته شود، به جای سیراب کردن، تنها عطش آورد و انسان را در جستجوی قطرهای از دست میدهد. علم نیز چنین است. اگر پیوسته در پیِ هر جزئی از آن باشی و از کلیات غافل شوی، آرامش از دلت رخت برمیبندد و در دریای شک و وسواس غرق میگردی. ایمان، چون رود بزرگی است که با آرامش جاریست، نه چشمهای که از هر سنگی بجوشد و تو هر لحظه در پی یافتن سرچشمهاش از هر سنگ باشی. با آنچه دانستی، عمل کن و آنچه ندانستی را به حکمت خدای مهربان بسپار، که آرامش در تسلیم خردمندانه است، نه در تفحص بیحد.» شاگرد چون این سخن شنید، سر در گریبان برد و دانست که گره کارش نه در یافتن پاسخ هر سؤال، بلکه در رضایت به حقیقت و عمل به دانستههاست.