قرآن کریم نشانههای دوری از خدا را در غفلت از یاد او، تکبر، دنیاپرستی مفرط و گناهان مداوم و قساوت قلب میداند. اینها موانع اصلی قرب الهی و آرامش درونی هستند که با توبه و بازگشت قابل جبراناند.
در کلام نورانی قرآن کریم، نشانههایی برای دوری از خداوند متعال ذکر شدهاند که هر مؤمنی را به تأمل واداشته و راه را برای بازگشت و قرب الهی هموار میسازد. این نشانهها، نه صرفاً اعمال ظاهری، بلکه ریشههای عمیق در قلب و جان انسان دارند و از حالتی درونی حکایت میکنند که به تدریج انسان را از نور هدایت الهی دور میسازد. شناخت این علائم به ما کمک میکند تا خود را مورد ارزیابی قرار دهیم و مسیر اصلاح و رشد معنوی را پیش گیریم. یکی از برجستهترین و خطرناکترین نشانههای دوری از خداوند، «غفلت» و «اعراض از یاد خدا» است. غفلت به معنای فراموشی و بیخبری از حضور پروردگار و هدف اصلی خلقت است، که در نهایت به بیتوجهی به آیات الهی و دستورات دین منجر میشود. این غفلت میتواند تدریجی باشد؛ ابتدا با کمتوجهی به نماز و عبادات آغاز شود و سپس به بیتفاوتی نسبت به حقایق و نشانههای خدا در هستی برسد. قرآن کریم به وضوح به این موضوع اشاره میکند؛ برای مثال، در سوره طه آیه ۱۲۴ میفرماید: "وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ" (و هر کس از یاد من رویگردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم). این آیه به خوبی نشان میدهد که دوری از یاد خدا، نه تنها در آخرت بلکه در همین دنیا نیز منشأ رنج و سختیهای روحی و معنوی میشود. زندگی "ضنک" یا تنگ، به معنای زندگیای است که با وجود امکانات مادی فراوان، از آرامش و سعادت حقیقی بیبهره است، زیرا روح انسان با فراموشی منبع اصلی آرامش یعنی خداوند، در سرگردانی و اضطراب به سر میبرد. کسی که غافل است، دیگر به دنبال حقیقت نیست و ندای قلب خود را نمیشنود، این فرد دیگر به دنبال یاد خدا نیست و تنها خود را وقف دنیای فانی کرده است. غفلت نوعی حجاب روحی است که انسان را از درک عمیق حقایق باز میدارد و موجب میشود که فرد، هدف زندگی خود را گم کرده و به دنبال اهداف پوچ و زودگذر دنیا باشد، بدون آنکه به عواقب اخروی اعمالش بیاندیشد. این وضعیت میتواند به تدریج، رابطه فرد با خالقش را سست کرده و او را به ورطه بیاعتنایی نسبت به مسئولیتهای الهی بکشاند. علامت دیگر، "تکبر و استکبار" و نپذیرفتن حق است. تکبر، حالتی نفسانی است که انسان خود را برتر از دیگران و حتی فراتر از فرمان الهی میبیند و از پذیرش حقایق و راهنماییهای خداوند سر باز میزند. این خصلت شیطانی، مانع اصلی رشد و تعالی معنوی است. شیطان (ابلیس) نیز به دلیل تکبرش از سجده بر آدم سرپیچی کرد و از درگاه الهی رانده شد. قرآن کریم در سوره اعراف آیه ۱۴۶ میفرماید: "سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ" (کسانی را که به ناحق در زمین تکبر میورزند، از درک آیات خود بازمیدارم). این آیه بیانگر این حقیقت است که تکبر، حجابی میان انسان و آیات الهی (چه آیات تکوینی در هستی و چه آیات تشریعی در قرآن) ایجاد میکند و مانع از هدایت او میشود. فرد متکبر، گوش خود را به روی پند و اندرز و قلب خود را به روی نور الهی میبندد و در نهایت، به جای قرب، گرفتار بعد میشود. تکبر ریشه در جهل و خودبینی دارد و به این دلیل که فرد متکبر خود را بینیاز از خدا میبیند، او را به سوی دوری از خداوند متعال سوق میدهد. انسان متکبر توانایی دیدن نشانههای الهی در اطراف خود را ندارد و از راه راست منحرف میشود. تکبر نه تنها فرد را از حقیقت دور میسازد، بلکه رابطه او را با بندگان خدا نیز تیره میکند و او را از فیض جمعی و برکات الهی محروم میسازد. این خصلت زشت، انسان را در زندانی از خودخواهی و غرور محبوس میکند و اجازه نمیدهد که او به ضعفها و نیازهای خود اعتراف کند و برای رشد معنوی تلاش کند. همچنین، "حب افراطی دنیا و ترجیح آن بر آخرت" یکی دیگر از نشانههای بارز دوری است. وقتی انسان تمام همّ و غم خود را صرف جمعآوری مال و لذتهای دنیوی کند و آخرت را فراموش کند، به تدریج از خداوند دور میشود. این به معنای مذمت زندگی دنیا نیست، بلکه مذمت "دل بستن افراطی" به آن است به گونهای که هدف اصلی خلقت و سرانجام ابدی انسان به فراموشی سپرده شود. در سوره یونس آیه ۷ و ۸ آمده است: "إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ" (همانا کسانی که امید به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شده و به آن اطمینان یافتهاند و کسانی که از آیات ما غافلند؛ جایگاهشان آتش است به سبب کارهایی که میکردند). این آیات به صراحت نشان میدهند که آرامش یافتن در دنیا و غفلت از آخرت، عاقبت شومی در پی دارد و موجب دوری از رحمت الهی میشود. این دنیا، به عنوان مزرعه آخرت، باید وسیلهای برای رسیدن به قرب الهی باشد، نه هدفی مستقل و دائم. وقتی انسان دچار دنیاپرستی میشود، ارزشهای الهی و معنوی در نظرش کمرنگ شده و به جای پناه بردن به خدا در سختیها، به دنبال راهحلهای مادی میگردد و این خود، نشانه بزرگی از فاصله گرفتن از منبع اصلی قدرت و آرامش است. انسان دنیاپرست، تمام تلاش و همت خود را برای دستیابی به منافع فانی این جهان معطوف میدارد و از آمادگی برای زندگی جاودان غافل میماند. این تعقیب بیپایان دنیا، سبب میشود انسان از حقیقت فانی بودن دنیا و پایداری آخرت غافل شود و این غفلت، او را از مسیر مستقیم عبودیت خارج میسازد و به سمت مادیگرایی صرف سوق میدهد، که خود باعث دوری از خداوند و احساس خلاء درونی میشود. در نهایت، "ارتکاب معصیت و گناه مداوم و قساوت قلب" نیز علامتی جدی برای دوری از خداوند است. هر گناهی نقطهای سیاه بر قلب مینشاند و تکرار آن منجر به قساوت و سختی قلب میشود. قلب قاسى، دیگر نور هدایت را نمیپذیرد و از یاد خدا لذت نمیبرد. این حالت مانع از توبه و بازگشت میشود. در سوره مائده آیه ۱۳ آمده است: "فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً ۖ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ" (پس به سبب پیمانشکنیشان، لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گرداندیم. کلمات را از جایگاه خود تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنها تذکر داده شده بود، فراموش کردند). این آیه نشان میدهد که چگونه نقض پیمان الهی (نافرمانی و گناه) منجر به لعنت و قساوت قلب میشود، و قساوت قلب نیز خود باعث تحریف حقیقت و فراموشی یاد خدا میگردد. این یک چرخه معیوب است که انسان را هر لحظه بیشتر از مسیر الهی دور میکند. قلب سخت شده، دیگر قادر به دریافت فیوضات الهی نیست و حس پشیمانی و توبه در آن از بین میرود. وقتی انسان به گناه عادت میکند، مرزهای حلال و حرام برایش کمرنگ میشود و دیگر از ارتکاب گناه احساس شرم نمیکند. این بیتفاوتی نسبت به گناه، نشانهای روشن از فاصلهای عمیق با خالق است. قساوت قلب فرد را از احساس مسئولیتهای اخلاقی و معنوی دور میسازد و او را به سمت خودخواهی و بیرحمی سوق میدهد، که در نهایت به قطع ارتباط با منبع رحمت و مهربانی یعنی خداوند متعال میانجامد. این وضعیت، حس پشیمانی را در وجود فرد از بین میبرد و فرصت بازگشت و اصلاح را از او سلب میکند. به طور کلی، نشانههای دوری از خداوند در قرآن کریم، همچون چراغهای هشداردهنده عمل میکنند. این نشانهها، دعوت به بازنگری در زندگی، اصلاح نیتها و اعمال، و تلاش برای نزدیکتر شدن به منبع آرامش و هدایت است. خداوند متعال همواره باب توبه و بازگشت را گشوده نگه داشته است و با هر قدمی که به سوی او برداشته شود، با رحمت و مغفرت خویش پاسخ میگوید. از این رو، هرگاه یکی از این نشانهها در وجودمان پدیدار شد، باید آن را فرصتی برای بیداری و بازگشت به آغوش پرمهر الهی بدانیم تا زندگیای سرشار از آرامش، معنا و برکت داشته باشیم. دوری از این مسیر به معنای محروم شدن از فیض بیپایان الهی و گرفتار آمدن در تنگناهای روحی و جسمی است که تنها با بازگشت به سوی خداوند متعال میتوان از آن رهایی یافت. پس، این نشانهها نه برای ناامیدی، بلکه برای بیداری و حرکت به سوی نور هستند.
و هر کس از یاد من رویگردان شود، قطعاً زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.
کسانی را که به ناحق در زمین تکبر میورزند، از درک آیات خود بازمیدارم. و اگر هر آیتی را ببینند، به آن ایمان نمیآورند؛ و اگر راه رشد را ببینند، آن را راه خود قرار نمیدهند؛ و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود قرار میدهند. این بدان سبب است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.
همانا کسانی که امید به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شده و به آن اطمینان یافتهاند و کسانی که از آیات ما غافلند؛
جایگاهشان آتش است به سبب کارهایی که میکردند.
پس به سبب پیمانشکنیشان، لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گرداندیم. کلمات را از جایگاه خود تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنها تذکر داده شده بود، فراموش کردند. و همیشه به خیانتی از آنان آگاه میشوی، جز عده کمی از ایشان. پس از آنان درگذر و ببخشای، که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
در گلستان سعدی آمده است که تاجری ثروتمند در شهر بصره، از دارایی و تجارت خود بسیار خرسند بود و کمتر به یاد ناتوانان و نیاز نیازمندان میافتاد. گمان میکرد که این همه نعمت، حاصل تدبیر و تلاش بینظیر خود اوست و از منبع اصلی آن، یعنی لطف الهی، غافل بود. روزی پیرمردی درویش، او را دید و با لبخندی آرام گفت: «ای مرد ثروتمند، گنجینههای تو پر است، اما آیا قلبت نیز از یاد خداوند پر شده است؟» تاجر با تکبر پاسخ داد: «کیسههایم پر از زر است و مرا نیازی نیست.» درویش آهی کشید و گفت: «ثروت حقیقی، نه در آنچه داری، که در آنچه به راه خدا میدهی و در فروتنی تو در برابر آفریدگار نهفته است.» تاجر سخن درویش را به هیچ گرفت. اما روزگار چرخی زد و تاجر در تجارتی بزرگ دچار خسارتی جبرانناپذیر شد. در آن لحظه سخت، به یاد سخنان درویش افتاد. آنگاه دریافت که دوری از یاد خدا و تکبر، چگونه دل او را سخت و چشم او را از دیدن حقیقت کور کرده بود. او توبه کرد و به یاد خدا بازگشت، و دریافت که آرامش حقیقی تنها در قرب الهی و دستگیری از بندگان اوست. از آن پس، او نه تنها مال خود را با حکمت خرج کرد، بلکه دلش نیز به نور یاد خدا روشن شد و زندگیای پرمعنا یافت.