معیار حقیقت در نگاه قرآن، وحی الهی، آیات آفاقی و انفسی، و انطباق با فطرت پاک انسانی است. قرآن خود تجلی حق مطلق است که راه را از باطل جدا میسازد.
در نگاه قرآنی، حقیقت یک مفهوم عمیق و چندوجهی است که ریشههای آن در ذات الهی و وحی او نهفته است. قرآن کریم، خود را «حق» معرفی میکند و خداوند را «الحق» (یعنی حق مطلق و پایدار) مینامد. بنابراین، معیار اصلی و نهایی حقیقت، ذات باریتعالی و کلام وحیانی اوست که از هرگونه خطا و نقص مبراست. این معیار نه تنها یک مفهوم انتزاعی، بلکه راهنمایی عملی برای زندگی فردی و اجتماعی است. یکی از مهمترین ابعاد معیار حقیقت در قرآن، وحی الهی است. قرآن کریم که کلام مستقیم خداوند است، اصلیترین منبع و معیار برای تشخیص حق از باطل به شمار میرود. آیاتی متعدد در قرآن، به صراحت بر حقانیت کلام خدا و پیامبرانش تأکید دارند. وحی الهی، حقایقی را آشکار میسازد که عقل بشری به تنهایی قادر به درک کامل آنها نیست، مانند حقایق مربوط به غیب، آفرینش، هدف زندگی، معاد و صفات الهی. این وحی، راه روشنی را برای انسانها ترسیم میکند تا از گمراهی و تاریکی بیرون آمده و به سوی نور و هدایت رهنمون شوند. پیروی از وحی، نه تنها انسان را به حقیقت میرساند، بلکه به او آرامش و اطمینان قلبی نیز میبخشد. دومین معیار، آیات آفاقی و انفسی (نشانههای الهی در جهان و درون انسان) است. قرآن پیوسته انسان را به تفکر و تدبر در آفرینش آسمانها و زمین، تعاقب شب و روز، خلقت موجودات و نظم حاکم بر هستی دعوت میکند. این نظم و عظمت، نشانههایی از قدرت، حکمت و علم بیکران خداوند هستند و حقیقت خالق هستی را آشکار میسازند. علاوه بر آیات آفاقی، آیات انفسی نیز وجود دارند؛ یعنی نشانههایی که در وجود خود انسان نهفتهاند. ساختار پیچیده بدن، تواناییهای عقلانی، فطرت الهی و وجدان اخلاقی، همه و همه گواهی بر حقیقت آفریدگاری توانا و دانایی مطلق هستند. کسی که در این نشانهها با دیده بصیرت بنگرد، به حقیقت وجود خداوند و یگانگی او پی میبرد و درمییابد که هیچ معبودی جز او شایسته پرستش نیست. فطرت سلیم و عقل سلیم نیز از دیگر معیارهای حقیقت در نگاه قرآنی است، البته در ذیل وحی. خداوند انسان را با فطرت توحیدی و گرایش به حق آفریده است. این فطرت، همانند یک قطبنمای درونی، انسان را به سوی حقیقت راهنمایی میکند و او را از باطل متنفر میسازد. وجدان بیدار و اخلاق ذاتی، همگی از جلوههای این فطرت هستند. همچنین، قرآن بارها به انسان توصیه میکند که از عقل خود برای تفکر و تدبر استفاده کند و کسانی را که تعقل نمیکنند، سرزنش میکند. عقل ابزاری برای فهم وحی، درک نشانههای الهی و تمییز حق از باطل است، اما نباید آن را در برابر وحی قرار داد؛ چرا که وحی، افقهای جدیدی را به روی عقل میگشاید که بدون آن، عقل به تنهایی قادر به رسیدن به آنها نیست. در حقیقت، عقل در مسیر وحی، حقیقت را به بهترین وجه درک میکند. ثبات و پایداری در برابر ناپایداری و باطل بودن یکی دیگر از ویژگیهای حقیقت قرآنی است. حق دارای ثبات، پایداری و قدرت است، در حالی که باطل ناپایدار، بیاساس و زائلشدنی است. قرآن در تمثیلهایی زیبا این موضوع را بیان میکند؛ مانند کف روی آب که باطل است و از بین میرود، اما آبی که در زیر آن است و برای مردم سودمند است، باقی میماند. این بدان معناست که هر آنچه که پایدار و مفید برای بشریت باشد، در نهایت با حقیقت پیوند خورده است، در حالی که هر آنچه که موقت، مضر و فریبنده باشد، متعلق به حوزه باطل است. در نهایت، معیار حقیقت در قرآن، یکپارچگی و هماهنگی تمامی این عناصر است: وحی الهی به عنوان منبع اصلی، نشانههای آفاقی و انفسی به عنوان گواهان بیرونی و درونی، و عقل و فطرت به عنوان ابزارهای درک و پذیرش. کسی که به این معیارها تمسک جوید، میتواند راه حق را از باطل بازشناسد و زندگی خود را بر اساس ارزشهای جاودان و الهی بنا نهد. در این مسیر، خداوند همواره یاریگر کسانی است که جویای حقیقت هستند و با نیت خالص در راه او گام برمیدارند.
حق [یعنی این دین و قرآن] از سوی پروردگار توست؛ پس هرگز از تردیدکنندگان مباش.
پس اوست خدا، پروردگار حقّ شما. دیگر بعد از حق جز گمراهی چیست؟ پس چگونه [از حق] بازگردانده میشوید؟
و بگو: حق آمد و باطل نابود شد؛ بیگمان باطل نابود شدنی است.
به زودی نشانههای خود را در سراسر گیتی و در وجود خودشان به آنان نشان خواهیم داد، تا برایشان آشکار شود که آن [قرآن] حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟
آوردهاند که در دوران یکی از پادشاهان خردمند، دو مرد نزد او آمدند و هر یک ادعایی داشتند که دیگری را به دروغگویی متهم میکرد. یکی از مردان با کلامی شیرین و دلیلی ظاهرپسند سخن میگفت، اما دیگری با لحنی ساده و صادقانه، گرچه روایتش کمی پیچیده به نظر میرسید. پادشاه لحظهای تأمل کرد. وزیرانش گفتند: «قربانا! مرد اول، سخنانی زیباتر دارد و دلیلش روشنتر است.» پادشاه تبسمی کرد و فرمود: «زیبایی کلام، حجاب حقیقت نشود. حکمت ما در آن است که از ظاهر بگذریم و به باطن بنگریم.» سپس دستور داد که هر دو مرد، برای مدت کوتاهی تحت نظر باشند و کردارشان بررسی شود. پس از چند روز، حقیقت آشکار شد که مردی که سخنانش ساده بود، در تمام زندگی خود بر صداقت و امانتداری پایبند بوده، در حالی که دیگری، عادت به فریب و دسیسه داشت. پادشاه فرمود: «این است معیار حقیقت! نه در حلاوت زبان که در سلامت کردار. حق، چون آفتاب، هرچند ابری آن را بپوشاند، سرانجام پرده برمیافکند و خود را نمایان میسازد و باطل، چون سایه، هرچه طولانیتر شود، سرانجام با طلوع خورشید حقیقت محو میگردد.»