انسان به عشق برای تحقق آرامش روحی، رشد عاطفی و پایداری اجتماعی نیاز دارد. این نیاز از عشق به خالق شروع شده و در روابط خانوادگی و اجتماعی تجلی مییابد تا زندگی با معنا و هدفمندی را تجربه کند.
نیاز انسان به عشق، ریشهای عمیق در آفرینش و فطرت او دارد و از جهات گوناگون، هم از دیدگاه الهی و هم از منظر روانشناختی و اجتماعی، امری ضروری و حیاتی محسوب میشود. در قرآن کریم، این نیاز به گونهای لطیف و در عین حال مقتدرانه تبیین شده است. انسان به عنوان موجودی که خداوند با دست خویش او را آفریده و از روح خود در او دمیده است، دارای ظرفیتهای بینهایت برای اتصال، تعلق و دلبستگی است. این ظرفیتها نه تنها جنبهای عاطفی دارند، بلکه ابعاد روحانی، ذهنی و حتی جسمانی وجود او را در بر میگیرند و زندگی او را معنا میبخشند. اولین و عالیترین جلوه عشق، همان محبتی است که انسان باید نسبت به خالق خویش داشته باشد. خداوند متعال خود منبع لایزال محبت است و در قرآن بارها با صفات «ودود» (بسیار دوستداشتنی و دوستدارنده)، «رحمن» و «رحیم» (بسیار مهربان) معرفی شده است. این محبت الهی است که جهان را در برگرفته و به هستی معنا بخشیده است. انسان نیز به حکم فطرت الهی خود، طالب اتصال به این مبدأ محبت است. نیاز به عشق به خداوند، عمیقترین نیاز روحی و معنوی انسان است که به او احساس آرامش، هدفمندی و امنیت مطلق میدهد. این عشق، انسان را از پوچی و سرگردانی نجات میدهد و به زندگی او جهت میبخشد. بدون این عشق متعالی، حتی اگر انسان از همه نعمتهای دنیوی برخوردار باشد، باز هم احساس خلأ و نقص خواهد کرد. قرآن بر این نوع از عشق تأکید فراوان دارد و آن را معیار سنجش ایمان و تقوا میداند. اطاعت از خداوند و رسولش، تجلی عملی این عشق است و پاداش آن، محبت و رضایت الهی است. این عشق معنوی، زیربنای همه روابط انسانی و منبع ثبات و پایداری در زندگی فردی و اجتماعی است. علاوه بر عشق به خدا، قرآن بر ضرورت و اهمیت عشق در روابط انسانی نیز تأکید میکند. خانواده به عنوان هسته اصلی جامعه، جایگاه ویژهای برای تجلی عشق است. قرآن کریم در آیه ۲۱ سوره روم، از «مودت و رحمت» به عنوان نشانههای قدرت الهی در خلقت همسران یاد میکند. مودت به معنای عشق و دوستی عمیق و رحمت به معنای مهربانی و دلسوزی است. این دو رکن، ستونهای اصلی یک رابطه زناشویی موفق و پایدار هستند. انسان برای رشد و بالندگی روحی و عاطفی خود به همراهی و همدلی نیاز دارد. ازدواج، پاسخ طبیعی به این نیاز فطری است که در آن، دو نفر با عشق و مهربانی در کنار هم زندگی میکنند، به آرامش میرسند و نسل بشر را تداوم میبخشند. این رابطه عاشقانه، فقط به جنبههای جسمانی محدود نمیشود، بلکه شامل حمایت عاطفی، احترام متقابل، درک و پذیرش یکدیگر، و همراهی در مسیر زندگی است. فرزندان نیز در بستری از عشق و محبت والدین رشد میکنند و شخصیت سالمی پیدا میکنند. محیطی که عاری از عشق باشد، محیطی سرد، خشن و ناامن خواهد بود که میتواند آسیبهای جبرانناپذیری بر روح و روان افراد وارد کند. عشق والدین به فرزندان و بالعکس، یکی از قویترین پیوندهای انسانی است که در قرآن نیز بر آن تأکید شده و احسان به والدین از مهمترین دستورات الهی است. همچنین، انسان به عشق و همدلی در سطح جامعه نیز نیاز دارد. قرآن مؤمنان را برادر یکدیگر میخواند و آنها را به حفظ پیوندهای اخوت و همکاری دعوت میکند. این عشق اجتماعی، در قالب همدردی با نیازمندان، کمک به مظلومان، گذشت از خطاهای دیگران، و حمایت از حقوق یکدیگر تجلی مییابد. انسان موجودی اجتماعی است و بدون ارتباطات سالم و مبتنی بر عشق، نمیتواند به سعادت و کمال حقیقی برسد. احساس تعلق به یک جامعه، دریافت حمایت عاطفی از دیگران و قابلیت ابراز همدردی و شفقت، از نیازهای اساسی روانشناختی انسان است. جوامعی که در آنها عشق و مهربانی حاکم است، جوامعی پویا، سالم و پیشرفته هستند. در مقابل، فقدان عشق و حاکمیت کینه و دشمنی، به فروپاشی اجتماعی و نابودی ارزشهای انسانی منجر میشود. عشق نه تنها یک احساس، بلکه نیرویی محرکه است که انسان را به سوی نیکیها سوق میدهد. این عشق است که به انسان انگیزه میدهد تا برای دیگران فداکاری کند، از خود گذشتگی نشان دهد، و در مسیر حق و عدالت قدم بردارد. صبر در برابر مشکلات، احسان به خلق، و پایداری در راه دین، همه و همه ریشه در محبتی عمیق دارند. بنابراین، عشق، نه تنها یک نیاز فردی، بلکه یک ضرورت اجتماعی برای بقا و پیشرفت نوع بشر است. انسان با عشق به دیگران، در واقع به کمال خود میرسد و معنای واقعی زندگی را در مییابد. این پیوندها، از عشق به خالق شروع شده و با عشق به خانواده و سپس جامعه ادامه مییابد و هر یک دیگری را تکمیل میکند و به هم پیوسته است. بدون این شبکه از محبت و تعلق، انسان قادر به تجربه زندگی کامل و با معنی نخواهد بود و دچار یأس و انزوا خواهد شد.
و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛ قطعاً در این [امر] برای گروهی که میاندیشند، نشانههایی است.
بگو: اگر خدا را دوست میدارید، پس از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
در حقیقت، مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس میان دو برادر خود صلح برقرار سازید و از خدا پروا کنید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
در گلستان سعدی آمده است که مردی سالخورده و عابد، سالها در گوشهای خلوت نشسته بود و از خلق کناره گرفته بود. روزی از او پرسیدند: «چرا به این خلوت روی آوردهای و از مردم دوری میجویی؟ آیا از خلق آزاری دیدهای؟» مرد عابد نفسی سرد کشید و گفت: «نه آزاری دیدهام و نه بیزارم، اما حقیقت آن است که هر انسانی در کنار همنوع خویش به آرامش و تسلی میرسد. هرچند خلوت روح را جلا میبخشد، ولی دل انسان بیهمدم، چون باغ بیآب است که دیر یا زود پژمرده میگردد. همانگونه که گل نیاز به نور خورشید و قطره آب دارد، دل نیز به گرمای دوستی و محبت نیاز دارد تا شکوفا شود.» گفتند: «پس چرا تنهایی گزیدهای؟» گفت: «چون گمان بردم در خلوت، دل به خدا نزدیکتر است، اما حال میبینم که خداوند خود مودت و رحمت را میان بندگانش قرار داده و محبت خلق، دریچهای به سوی محبت خالق است.»