احساس بیهویتی از منظر قرآن ناشی از غفلت از هدف آفرینش انسان، یعنی بندگی خداوند و نقش جانشینی او بر زمین است. دوری از فطرت الهی، فراموشی خدا و وابستگی بیش از حد به امور دنیوی نیز به این احساس دامن میزند، در حالی که اتصال به خالق و فهم جایگاه واقعی خود، به هویتیافتگی میانجامد.
پاسخ به این پرسش که چرا برخی انسانها احساس بیهویتی دارند، از منظر قرآن کریم، بسیار عمیق و تأملبرانگیز است. اگرچه اصطلاح "بیهویتی" به مفهوم روانشناختی مدرن آن مستقیماً در قرآن نیامده، اما آموزههای قرآنی به ریشهها و درمانهای این حس میپردازند. قرآن، انسان را موجودی هدفمند میداند که برای غایت خاصی آفریده شده است. هرگاه انسان از این هدف اصلی دور شود، ممکن است دچار سرگشتگی، پوچی و در نهایت احساس بیهویتی گردد. این احساس گمگشتگی از ریشههای متعددی نشأت میگیرد که قرآن به آنها اشاره دارد، و فهم این ریشهها کلید یافتن هویت اصیل و پایدار است. ۱. فراموشی هدف آفرینش و مقام انسان: قرآن کریم به وضوح بیان میکند که انسان برای هدف والایی آفریده شده است. خداوند در سوره ذاریات آیه ۵۶ میفرماید: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" (جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا بپرستند). این پرستش تنها به معنای انجام مناسک عبادی نیست، بلکه به معنای زندگی کردن بر اساس اراده و دستورات الهی است؛ یعنی مطیع و بنده بودن در تمام ابعاد زندگی. انسان در قرآن، "خلیفه الله" (جانشین خدا) بر روی زمین معرفی شده (سوره بقره آیه ۳۰)، که مسئولیت آبادانی، عدالتگستری و اعتلای ارزشهای الهی را بر عهده دارد. زمانی که فرد هدف اصلی زندگی خود را، که بندگی و خلافت الهی است، فراموش میکند یا نادیده میگیرد، زندگیاش بیمعنا شده و از یک لنگرگاه محکم برای هویت خود بیبهره میماند. این فراموشی، انسان را در دریای هستی بیمقصد رها میکند و احساس بیریشگی و بیهویتی در او شکل میگیرد. انسان فطرتاً به دنبال معنا است و اگر این معنا را در ارتباط با خالق هستی و رسالت خویش پیدا نکند، آن را در امور موقتی و ناپایدار دنیوی جستجو میکند که نتیجهای جز پوچی، ناامیدی و بیهویتی ندارد. هویت حقیقی انسان، ریشه در این اتصال ابدی دارد و جدایی از آن به معنای از دست دادن عمیقترین لایههای خود است. ۲. دوری از فطرت الهی: قرآن بر فطرت الهی انسان تأکید دارد. در سوره روم آیه ۳۰ میخوانیم: "فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ" (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین گردان؛ فطرت خداست که مردم را بر آن آفریده است. در آفرینش خدا تغییری نیست. این است دین استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند). فطرت، همان سرشت پاک و گرایش درونی انسان به سوی حق، توحید، اخلاق نیکو و کمال است. زمانی که انسان تحت تأثیر عوامل بیرونی مانند تربیت نادرست، محیط فاسد، وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی از این فطرت پاک دور میشود، دچار تناقض و تعارض درونی میگردد. این تعارض بین آنچه که در عمق وجودش به سوی آن گرایش دارد و آنچه که در زندگی روزمره به آن مشغول است، موجب سردرگمی و عدم شناخت واقعی خود میشود و حس بیهویتی را تشدید میکند. گویی انسان در مسیری خلاف جریان آب حرکت میکند و هرچه تلاش میکند، به آرامش و وضوح نمیرسد. این مبارزه درونی مستمر، انرژی روانی زیادی از فرد میگیرد و او را از کشف و پرورش هویت واقعیاش بازمیدارد. بیتوجهی به ندای فطرت، انسان را از خویشتن حقیقیاش بیگانه میکند و او را به دنبال هویتهای کاذب و بیرونی میفرستد که هیچگاه به او رضایت پایدار نمیبخشد. ۳. غفلت از یاد خدا و دل بستن به دنیا: قرآن مکرراً از "ذکر الله" (یاد خدا) و پرهیز از "غفلت" سخن میگوید. در سوره طه آیه ۱۲۴ آمده است: "وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ" (و هر کس از یاد من روی برگرداند، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم). یاد خدا، نه تنها موجب آرامش قلبی میشود، بلکه به انسان بصیرت میدهد تا جایگاه خود را در هستی بشناسد و ارزشهای حقیقی را از ارزشهای ظاهری و فانی تشخیص دهد. وقتی انسان غرق در امور دنیوی میشود و تمام هم و غم خود را کسب مال، مقام یا شهرت قرار میدهد، هویتش را بر اساس این معیارهای ناپایدار بنا میکند. با از دست دادن هر یک از اینها یا حتی با رسیدن به آنها و عدم رضایت ناشی از آن، احساس پوچی و بیهویتی به سراغش میآید. هویت مبتنی بر امور دنیوی، هویتی شکننده و آسیبپذیر است که با هر باد و طوفانی به لرزه درمیآید و به سرعت از دست میرود. اما هویتی که بر پایه یاد خدا، ایمان و عمل صالح بنا شده باشد، هویتی پایدار و محکم است که در برابر ناملایمات زندگی نیز استوار میماند و به انسان احساس پایداری و ثبات میبخشد. ۴. عدم تعمق و تفکر در آیات الهی و خویشتن: قرآن انسان را به تفکر، تدبر و تعقل در آیات الهی چه در آفاق (جهان بیرون) و چه در انفس (درون خویش) دعوت میکند. نادیده گرفتن این دعوت و عدم پرداختن به خودشناسی و هستیشناسی، باعث میشود که انسان از شناخت عمیق خود و جایگاهش در عالم هستی محروم بماند. وقتی انسان به درون خود نمینگرد و در پیچیدگیهای وجودی خویش غور نمیکند، نمیتواند استعدادها، نقاط قوت و ضعف، و مسیر صحیح رشد خود را بشناسد. این ناآگاهی از خود، به تدریج به احساس بیبنیادی و بیهویتی منجر میشود. انسان برای یافتن هویت خود، نیازمند تأمل در چرایی وجود خویش و ارتباطش با مبدأ و معاد است. غفلت از این تأملات، انسان را به موجودی سطحینگر تبدیل میکند که هویتش را از تقلید کورکورانه از دیگران یا از آنچه جامعه به او دیکته میکند، میگیرد؛ هویتی که اصیل نیست و نمیتواند رضایت درونی به همراه آورد. تفکر و تأمل عمیق، انسان را به شناخت خود حقیقی و اصیل رهنمون میشود و به او درک عمیقی از معنا و هدف زندگی میبخشد. ۵. عدم ایفای نقشهای اجتماعی و کنارهگیری از جامعه صالح: قرآن بر اهمیت جامعه و نقش فرد در آن تأکید دارد. انسان موجودی اجتماعی است و بخشی از هویت او در گرو تعاملات و ایفای نقشهای مثبت در جامعه است. کنارهگیری از جامعه، انزوا یا عدم مشارکت در امور خیر و سازنده، میتواند منجر به احساس بیارزشی و بیمعنایی شود. اگرچه قرآن بر فردیت و مسئولیت شخصی تأکید دارد، اما نقش "امت" و همکاری در کارهای نیکو را نیز پررنگ میکند. پیوستن به یک جامعه صالح و انجام کارهای نیکو برای دیگران، به انسان احساس تعلق، مفید بودن و ارزشمندی میدهد که همگی اجزای مهم هویت سالم هستند. عدم این تعلق و مشارکت میتواند فرد را در خلأیی اجتماعی قرار دهد که به حس بیهویتی او دامن میزند. راهکار قرآنی برای غلبه بر بیهویتی: قرآن راهکارهایی جامع برای دستیابی به هویتی قوی و معنادار ارائه میدهد: بازگشت به سوی خداوند و شناخت توحید، عمل به دستورات الهی، ذکر و یاد دائمی خدا، تفکر و تدبر در آیات الهی و خویشتن، پیوستن به جامعه صالح و ایفای نقش سازنده در آن، و صبر و استقامت در برابر مشکلات و امتحانات. با در پیش گرفتن این مسیر، انسان از حالت سرگشتگی و بیهویتی خارج شده و به هویتی روشن، محکم و پر از معنا دست مییابد که ریشه در حقیقت هستی دارد. این هویت، به انسان آرامش، هدفمندی و رضایت حقیقی میبخشد و او را در مسیر رشد و تعالی قرار میدهد.
و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین گردان؛ فطرت خداست که مردم را بر آن آفریده است. در آفرینش خدا تغییری نیست. این است دین استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
و هر کس از یاد من روی برگرداند، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.
و (به یاد آر) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «من در زمین جانشینی قرار میدهم.» گفتند: «آیا در آن کسی را قرار میدهی که فساد کند و خونها بریزد، در حالی که ما با سپاس تو را تسبیح میگوییم و تقدیس میکنیم؟» فرمود: «من چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
شنیدم که تاجری ثروتمند، با آنکه گنجینههایی از جواهر و اموال داشت، همواره احساس تهی بودن و سرگردانی میکرد. روزی به حکیمی پیر و درویشی باصفا که در گوشه خانقاهی به آرامش زندگی میکرد، روی آورد و گفت: "ای شیخ، من از این همه مال و مکنت خسته شدهام و روحی بیقرار دارم. احساس میکنم گمشدهام و هویتی ندارم، با آنکه همه مرا میشناسند و به ثروتم حسادت میکنند." حکیم لبخندی زد و گفت: "ای فرزند، کشتیای که سکان نداشته باشد، هرچند بزرگ و باشکوه باشد، هرگز به ساحل مقصود نمیرسد و در امواج سرگردان میماند. هویت راستین انسان، نه در جواهری است که بر تن دارد، نه در خانههایی که ساخته، بلکه در دل اوست که با یاد خدا آباد شود و راه او را بشناسد. اگر خود را در آینه عمل و نیت نیکو ننگری، هرگز خویشتن حقیقی خود را نخواهی یافت. تو گنج را در بیرون میجویی، حال آنکه خود گنجی درونی هستی." تاجر از این سخنان سخت به فکر فرو رفت. از آن پس، به جای افزودن بر مال، به تهذیب نفس و تقرب به خدا پرداخت و آرامش حقیقی و هویتی پایدار را در درون خود یافت، که پیش از آن هرگز طعمش را نچشیده بود.