رابطه با خدا همواره شامل درخواست (دعا) و سپاسگزاری (شکر) است. دعا بیانگر نیاز و فروتنی است، در حالی که شکر باعث افزایش نعمتها و آرامش قلبی میشود؛ هر دو لازم و مکمل یکدیگرند و بندگی کامل در جمع آنهاست.
رابطه انسان با پروردگارش یک رابطه پویا، عمیق و چندوجهی است که در آیات قرآن کریم به زیبایی تشریح شده است. سوالی که مطرح کردید – آیا همیشه باید از خدا چیزی بخواهیم یا صرفاً شکرگزار باشیم؟ – به یکی از ظریفترین و حیاتیترین جنبههای این رابطه اشاره دارد. پاسخ کوتاه و قاطع این است که هر دو عمل، یعنی "دعا و درخواست" و "شکر و سپاسگزاری"، از ارکان اصلی بندگی و عبادت محسوب میشوند و لازم و ملزوم یکدیگرند. در واقع، اینطور نیست که یکی بر دیگری ترجیح داشته باشد یا انسان مجبور به انتخاب یکی از آنها باشد؛ بلکه بندگی حقیقی در جمع بین این دو حالت روحی و عملی تجلی پیدا میکند. نهتنها هر دو لازماند، بلکه مکمل هم هستند و نبود یکی از آنها، رابطه با خداوند را ناقص میکند. بندگیِ تمامعیار، به معنای درک عمیق این همبستگی و بهکارگیری هر دو در زندگی روزمره است. اهمیت دعا و درخواست از خداوند: قرآن کریم در آیات متعدد، بندگانش را به دعا و درخواست از خودش تشویق کرده است. این امر نشاندهنده آن است که خداوند نه تنها از بندگانش نمیرنجد که از او بخواهند، بلکه درخواست نکردن از او را نوعی استکبار و بیاعتنایی میداند. آیه ۶۰ سوره غافر به صراحت میفرماید: "وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ" (و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را پاسخ دهم. به یقین کسانی که از پرستش من تکبر ورزند، به زودی با خواری وارد جهنم خواهند شد). این آیه به وضوح نشان میدهد که دعا کردن، عین عبادت است و خداوند به بندگانش امر کرده که او را بخوانند. این امر الهی نشان از رحمت واسعه خداوند دارد که باب گفتگو و درخواست را همواره برای بندگانش گشوده است. او دوست دارد بندگانش نیازهایشان را با او در میان بگذارند و از هیچ چیز، حتی کوچکترین آنها، غافل نشوند. دعا فقط برای رفع نیازها و مشکلات مادی نیست. دعا میتواند شامل درخواست هدایت، مغفرت، پایداری در دین، خیر دنیا و آخرت، و حتی افزایش آگاهی و بصیرت باشد. پیامبران الهی، که کاملترین نمونههای بندگی بودند، همواره در حال دعا و مناجات با خداوند بودند. از حضرت آدم (ع) که پس از خطا دعا کرد: "رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ" (اعراف: ۲۳)، تا حضرت نوح (ع)، حضرت ایوب (ع)، حضرت یونس (ع) و حضرت زکریا (ع)، همگی در لحظات مختلف زندگی، دست به سوی پروردگار بلند کردهاند و با او نجوا کردهاند. این نشان میدهد که دعا نه تنها برای کسانی که در سختی هستند، بلکه برای همه بندگان، در هر شرایطی، یک نیاز فطری و یک راه ارتباطی حیاتی است. انسان ذاتاً موجودی نیازمند است و دعا، این نیاز ذاتی را در چارچوب توحید و ارتباط با تنها خالق و مدبر هستی قرار میدهد. وقتی از خدا میخواهیم، در واقع فقر ذاتی خود را در برابر غنای مطلق او، و ضعف خود را در برابر قدرت بینهایتش اقرار میکنیم. این اعتراف به ناتوانی و نیاز، خود اوج فروتنی و بندگی است. این عمل نشان میدهد که ما به هیچ قدرت دیگری جز قدرت لایزال الهی تکیه نداریم. حتی اگر دعای ما به ظاهر مستجاب نشود یا آنگونه که انتظار داریم برآورده نشود، خداوند در حدیث قدسی و روایات فرموده است که دعای بنده هرگز بیاثر نمیماند؛ یا به همان شکل اجابت میشود، یا بلا و مشکلی از او دور میشود، یا خیر و پاداشی عظیم برای آخرتش ذخیره میگردد. این خود نوعی بخشش و لطف الهی است که به بنده اطمینان میدهد هیچ دعایی بیحکمت و بینتیجه نیست. پس، دعا هرگز بدون پاسخ نیست و همیشه به نفع بنده است و روح او را از آلودگیهای ناامیدی و یأس پاک میکند. اهمیت شکر و سپاسگزاری از خداوند: در کنار دعا، شکرگزاری نیز از اعمال بسیار مورد تاکید در قرآن است. خداوند در آیات بسیاری به انسان توصیه کرده است که قدردان نعمتهای بیشمار او باشد و این شکر را عامل رشد و برکت معرفی کرده است. آیه ۷ سوره ابراهیم میفرماید: "وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ" (و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد: اگر شکرگزار باشید، قطعاً [نعمت خود را] بر شما میافزایم؛ و اگر ناسپاسی کنید، مسلماً عذاب من سخت است). این آیه، یک وعده الهی است که شکرگزاری را عامل افزایش نعمتها و ناسپاسی را موجب عذاب میداند. این وعده، انسان را به تفکر عمیق درباره منبع همه خوبیها وادار میکند و به او میآموزد که هیچ نعمتی، کوچک یا بزرگ، بدون اراده و لطف الهی به او نرسیده است. شکرگزاری فقط به زبان آوردن "الحمدلله" نیست، هرچند که این ذکر خود بسیار ارزشمند است و نخستین گام در ابراز شکر است. شکر حقیقی دارای سه بعد است که باید توأمان با هم وجود داشته باشند تا شکر کامل محقق شود: 1. شکر قلبی: باور قلبی به اینکه تمام نعمتها از جانب خداوند است و هیچ حول و قوهای جز او نیست. این بعد، ریشه و اساس شکر است که انسان را از هرگونه غرور و خودبینی دور میکند. 2. شکر زبانی: اقرار به نعمتها و ستایش خداوند با گفتار، مانند گفتن "الحمدلله" و ذکر فضائل او. این بعد، تجلی بیرونی شکر قلبی است و زبان را به حمد و ثنای پروردگار مشغول میدارد. 3. شکر عملی: استفاده صحیح از نعمتها در مسیری که خداوند رضایت دارد. برای مثال، شکر نعمت سلامتی، استفاده از آن در راه بندگی و خدمت به خلق است؛ شکر نعمت ثروت، انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان است؛ شکر نعمت علم، نشر آن و عمل به آن است. این بعد، اثبات عملی شکر است و نشان میدهد که انسان به راستی قدردان است. شکرگزاری نه تنها باعث افزایش نعمتها میشود، بلکه آرامش روحی و رضایت قلبی را برای انسان به ارمغان میآورد. کسی که شاکر است، در مواجهه با سختیها نیز نقاط روشن و مثبت را میبیند و امیدش را از دست نمیدهد. او میداند که حتی بلاها نیز ممکن است نعمتهایی پوشیده باشند یا برای رشد او لازم باشند. شکرگزاری، انسان را از غرور و طغیان نجات میدهد و او را همواره متوجه منبع اصلی تمام خوبیها یعنی خداوند میکند. فرد شاکر، کمتر به داشتههای دیگران چشم میدوزد و بیشتر بر داشتههای خود متمرکز میشود که این خود منشأ آرامش و قناعت است. همافزایی دعا و شکرگزاری: بندگی کامل، تلفیقی از این دو حالت است. وقتی انسان از خداوند درخواست میکند، ضعف و نیاز خود را نشان میدهد و ارتباطش را با خالق تقویت میکند. این دعا، او را به یاد میآورد که همواره محتاج فضل و کرم الهی است. وقتی نعمتها را دریافت میکند، با شکرگزاری، قدردانی خود را ابراز میدارد و زمینه را برای دریافت نعمتهای بیشتر فراهم میآورد. این شکر، او را از غفلت و ناسپاسی دور نگه میدارد. این دو عمل مکمل یکدیگرند و جداییناپذیرند. تصور کنید انسانی که فقط دعا میکند اما شکرگزار نیست؛ ممکن است به مرور زمان دچار ناشکری شود و نعمتهای موجود را نبیند و همواره در طلب بیشتر باشد، بدون اینکه از داشتههایش لذت ببرد و آرامش قلبی بیابد. او همیشه در کمبود و حسرت زندگی میکند. و انسانی که فقط شکر میکند اما دعا نمیکند؛ ممکن است در مواجهه با مشکلات و نیازهای جدید، راه ارتباط و درخواست کمک از مبدأ اصلی را فراموش کند و به جای توکل بر خدا، به خود و اسباب مادی متکی شود. پس، بهترین حالت این است که انسان همواره در هر شرایطی، چه در سختی و چه در آسایش، دست به دعا بردارد و نیازهایش را با خداوند مطرح کند، و در عین حال، برای کوچکترین و بزرگترین نعمتها، از سلامتی و امنیت گرفته تا ایمان و فرصت بندگی، قلباً، لساناً و عملاً شکرگزار باشد. این تلفیق، انسان را به مقام "عبد شکور" و "عبد صبور" میرساند که هر دو از صفات برجسته اولیاء الهی هستند و در قرآن کریم به کرات از آنها یاد شده است. خداوند در قرآن میفرماید: "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ" (بلد: ۴)؛ این به آن معناست که زندگی پر از چالش است و نیاز به دعا همیشگی است. در کنار آن، نعمتها نیز بیشمارند و شکرگزاری نیز امری مداوم. این تعادل، زیبایی بندگی و کمال روحی را به ارمغان میآورد. پس، نه تنها باید شکر کرد بلکه باید همیشه از خدا خواست، زیرا درخواست از خدا خود نوعی شکر است، شکر بر نعمت اجازه و توانایی درخواست و ارتباط با پروردگار جهانیان.
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را پاسخ دهم. به یقین کسانی که از پرستش من تکبر ورزند، به زودی با خواری وارد جهنم خواهند شد.
و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد: اگر شکرگزار باشید، قطعاً [نعمت خود را] بر شما میافزایم؛ و اگر ناسپاسی کنید، مسلماً عذاب من سخت است.
و هرگاه بندگانم از تو درباره من بپرسند، یقیناً من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را هنگامی که مرا بخواند، اجابت میکنم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.
در زمانهای قدیم، تاجری توانگر بود به نام "سعدون" که هرگز از داشتههای فراوان خود خشنود نبود. او پیوسته از کمبودها مینالید و همیشه از خدا مال و مکنت بیشتری میخواست، بیآنکه زبانش به شکر نعمات گشوده شود. گویی دنیا بر طبق مراد او نبود و هرچه داشت، در نظرش اندک مینمود. در همان شهر، درویشی بود به نام "صابر" که اگرچه جز پارهنانی برای قوت و جامهای کهنه برای پوشش نداشت، اما هر بامداد و شامگاه بر سجاده شکر مینشست و به هر نسیمی و هر قطره بارانی شکر خداوند میگفت. او میگفت: "اینکه چشم بینا دارم و گوش شنوا، و نفسی که آزادانه در سینه میرود و میآید، خود نعمتی است بیکران که با هیچ مال دنیا برابر نیست." روزگار گذشت و چرخ فلک گشت. سعدون در یکی از سفرهای تجاریاش همه دارایی خود را از دست داد و به خاک سیاه نشست. در نهایت فقر و ناامیدی، به یاد آورد که هرگز به قدر کافی شکرگزار نبوده و تنها به دنبال افزودن بوده است. با دلی شکسته به گوشهای خزید و برای اولین بار خالصانه از خدا طلب بخشش و یاری کرد. از آن پس، هر آنچه به دست میآورد، حتی اندک، شاکر بود و در پی آن، آرامش در قلبش جای گرفت. روزی سعدون، که حال مردی قانع و شاکر شده بود، صابر درویش را دید. سعدون گفت: "ای مرد خدا، پیش از این میپنداشتم تمام سعادت در طلب بیشتر است، اما اکنون میفهمم که هم طلب از خدا لازم است و هم شکر او. طلب برای آنچه نداری و شکر برای آنچه داری." صابر لبخندی زد و گفت: "درست گفتی ای دوست، که بنده راستین آن است که هم حاجت خود را با خضوع از پروردگار خواهد و هم از هر آنچه دارد، با زبان و دل و عمل شکرگزار باشد، که این هر دو، بالهای پرواز روح به سوی کمالاند." و این چنین، سعدون دریافت که گنج حقیقی نه در انباشتن، که در تعادل بین طلب و شکر است.