بله، قرآن انسان را موجودی میداند که عمیقاً به معنا و هدف وابسته است. این معنا در پرستش خداوند، مسئولیت خلافت بر زمین و دنبال کردن هدایت الهی برای رسیدن به سعادت ابدی یافت میشود.
بسیار مهم است که بدانیم قرآن کریم، انسان را موجودی بیهدف و بیمعنا نمیداند، بلکه برعکس، وجود و هستی انسان را عمیقاً وابسته به معنا و هدف مشخصی میشمارد. این وابستگی به معنا نه تنها یک تمایل فلسفی، بلکه یک حقیقت بنیادین در خلقت و جوهره وجودی بشر از منظر قرآن است. قرآن به صراحت بیان میکند که انسان برای یک هدف والاتر خلق شده و این هدف، محور و دلیل اصلی وجودی اوست که به زندگیاش معنا میبخشد. یکی از آشکارترین آیات در این زمینه، آیه 56 سوره ذاریات است که میفرماید: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" (و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند). این آیه شریفه به وضوح هدف اصلی خلقت انسان را "عبادت" خداوند معرفی میکند. اما "عبادت" در نگاه قرآنی تنها به معنای انجام مناسک عبادی همچون نماز و روزه نیست، بلکه یک مفهوم بسیار وسیعتر و جامعتر است که تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر میگیرد. عبادت به معنای شناخت، تسلیم، اطاعت، و زندگی بر اساس اراده الهی است. وقتی زندگی انسان بر مبنای این هدف الهی قرار میگیرد، هر حرکت، هر فکر، و هر تصمیمی به یک عمل هدفمند تبدیل میشود. این نگاه، به انسان میآموزد که حتی کوچکترین اعمال روزمره نیز میتوانند در مسیر عبودیت قرار گیرند و بدین ترتیب، زندگی از پوچی و بیمعنایی رهایی یابد. این هدف، به انسان احساس ارزشمندی، مسئولیت، و جهتگیری میدهد و او را از سردرگمی و پریشانی وجودی نجات میبخشد. قرآن همچنین انسان را "خلیفه" یا جانشین خداوند بر روی زمین معرفی میکند، چنانکه در آیه 30 سوره بقره آمده است: "وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً" (و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار میدهم). این مقام خلافت، معنای عمیقی به وجود انسان میبخشد. انسان به عنوان جانشین خدا، مسئول آبادانی زمین، برقراری عدالت، حفظ محیط زیست و راهنمایی دیگران به سوی حقیقت است. این مسئولیت سنگین، نه تنها یک تکلیف، بلکه یک فرصت بینظیر برای تحقق معنای وجودی و ارتقای جایگاه انسانی است. زندگیای که در مسیر انجام این مسئولیت خطیر پیش میرود، سرشار از معنا، فداکاری، و دستاوردهای روحی و مادی خواهد بود. وابستگی انسان به معنا در اینجاست که برای انجام چنین نقش بزرگی، نیازمند به شناخت هدف، درک وظیفه و یافتن مسیر صحیح است که همه اینها از بطن معناگرایی قرآنی برمیآید. فطرت انسانی نیز در قرآن به گونهای ترسیم شده است که او را به سوی معنا و حقیقت سوق میدهد. قرآن از "فطرة الله" سخن میگوید که انسان بر آن آفریده شده است. این فطرت، همان گرایش درونی به توحید و حقجویی است. انسان فطرتاً موجودی است که در پی معنا، عدالت، و زیبایی است. اگر این نیاز فطری به درستی هدایت نشود، انسان دچار سردرگمی، پوچی و اضطراب میشود. قرآن با ارائه پاسخهایی به اساسیترین پرسشهای وجودی – از کجا آمدهام، به کجا میروم، و هدف از زندگی چیست – این نیاز فطری را ارضا میکند و به انسان احساس آرامش و کمال میبخشد. این بدان معناست که عدم وجود معنا یا فقدان هدف در زندگی، برای انسان حالتی غیرطبیعی و رنجآور است، چرا که او به طور غریزی به دنبال فهم و درک جایگاه خود در هستی است. آیات متعدد قرآن به تفکر و تدبر در آفرینش آسمانها و زمین و نشانههای الهی تأکید میکنند. به عنوان مثال، در آیه 191 سوره آلعمران، خداوند از کسانی که "در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و میگویند: پروردگارا! تو این را بیهوده نیافریدهای، منزهی تو" ستایش میکند. این آیه نشان میدهد که انسانِ مؤمن، هستی را بیمعنا و تصادفی نمیبیند، بلکه در هر جزء آن نشانهای از حکمت و هدف الهی مییابد. این جستجوی معنا در آفرینش، خود یک فرآیند معنابخش است که به فهم عمیقتر از جایگاه انسان در جهان کمک میکند. بنابراین، از منظر قرآن، انسان موجودی است که برای یافتن، درک کردن، و زندگی کردن بر اساس معنا آفریده شده است. این معنا از ارتباط با خالق هستی، پذیرش نقش خود به عنوان جانشین او، پیروی از راهنماییهای الهی در تمام ابعاد زندگی، و تلاش برای تحقق عدالت و خیر در جامعه نشأت میگیرد. زندگی بدون این معنا، هرچند از نظر مادی موفق باشد، اما از نظر روحی و وجودی ناقص و پوچ تلقی میشود. قرآن انسان را به سوی زندگیای معنادار دعوت میکند که در آن هر لحظه با هدف الهی پیوند خورده و به سوی کمال و سعادت ابدی رهنمون میشود. این وابستگی به معنا، نه تنها یک بار اضافی بر دوش انسان نیست، بلکه بزرگترین موهبتی است که زندگی را سرشار از هدفمندی، آرامش و امید میسازد و به اوج تعالی و رضایت خاطر میرساند.
و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.
و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار میدهم. گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که در آن فساد میکند و خونها میریزد، در حالی که ما تو را با حمد تسبیح میکنیم و تقدیست مینماییم؟ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
همانان که خدا را در حال ایستاده و نشسته و درازکشیده یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند، [و میگویند:] پروردگارا! تو این را بیهوده نیافریدهای، منزهی تو؛ پس ما را از عذاب آتش نگاه دار.
آوردهاند که مردی دانا در راهی میرفت و جوانی بیهدف را دید که بر سر دو راهی ایستاده و نمیداند به کدام سو رود. مرد دانا از او پرسید: "ای جوان، چرا در این سرگردانی؟" جوان پاسخ داد: "نمیدانم به کدام سو روم، زندگی برایم بیمعناست." مرد دانا لبخندی زد و گفت: "ای جوان، دنیا همچون باغی است و تو باغبان آن. اگر ندانی چه بکاری و چرا، باغ بیثمر میماند. اما اگر بدانی که پروردگارت تو را برای آبادانی این باغ و چیدن میوههای نیکو آفریده، آنگاه هر قدمت در این راه، معنایی مییابد. زندگی بیمعنا همچون کشتی بیناخداست که در دریای متلاطم گم میشود؛ اما با یافتن هدف، حتی طوفانها نیز مسیر را به سوی ساحل نشان میدهند." جوان با شنیدن این سخنان، نوری در دلش تابید و مسیر خود را یافت، دانست که هدف، معنای هر گامی است که برمیدارد.