بله، قرآن به شدت بر حقیقتجویی و تأمل در برابر سنتهایی که با وحی الهی در تضادند، تأکید میکند و از تقلید کورکورانه نهی مینماید. این کتاب الهی انسان را به استفاده از عقل و تفکر مستقل برای شناخت حق فرامیخواند.
بسیار سؤال مهم و عمیقی است که در فهم تعالیم قرآن نقش محوری دارد. پاسخ قاطعانه این است که بله، قرآن کریم به صراحت و با تأکید فراوان، انسان را به حقیقتجویی و تبعیت از حق فرا میخواند، حتی اگر این حقیقتجویی مستلزم به چالش کشیدن سنتها، عادات یا باورهای دیرینه باشد. در واقع، یکی از رسالتهای اصلی قرآن، آزاد کردن انسان از زنجیرهای تقلید کورکورانه و تعصبات جاهلانه است. قرآن خود را «فرقان» معرفی میکند، یعنی جداکننده حق از باطل. این بدان معناست که وظیفه اصلی این کتاب الهی، تمییز دادن میان آنچه واقعاً حق است و آنچه صرفاً به دلیل عادت یا وراثت پذیرفته شده است. آیات بسیاری در قرآن، به شدت کسانی را سرزنش میکنند که در برابر دعوت پیامبران به حق، تنها به این دلیل مقاومت میکنند که «ما پدران خود را بر این راه یافتیم» یا «پیرو راه و روش گذشتگان خود هستیم». این نوع استدلال از دیدگاه قرآن، کاملاً غیرعقلانی و مانع هدایت است. قرآن نشان میدهد که بسیاری از امتهای گذشته، پیامبران خود را تنها به این دلیل رد کردند که حاضر به ترک سنتهای اجدادی خود، حتی اگر آن سنتها بتپرستی یا اعمال ظالمانه بودند، نبودند. این امر نشاندهنده آن است که سنتها میتوانند حجابی بر روی حقیقت و مانع بزرگی در مسیر هدایت و کمال باشند. دعوت قرآن به تفکر، تعقل، تدبر و بصیرت، شاهدی دیگر بر این حقیقت است. آیات فراوانی مردم را به اندیشیدن در آیات الهی در آفاق و انفس، تفکر در خلقت آسمانها و زمین، و استفاده از عقل برای درک حقایق دعوت میکنند. این همه تأکید بر عقلانیت و بینش، نشان میدهد که ایمان در اسلام نباید از طریق تقلید محض و بدون فکر به دست آید. بلکه باید مبتنی بر یقین و برهانی باشد که از تفکر و حقیقتجویی نشأت میگیرد. خداوند از انسان میخواهد که شنونده، بیننده و قلب خود را به کار گیرد و در مورد آنچه ادعا میکند، علم و آگاهی داشته باشد، نه اینکه صرفاً بر حدس و گمان یا آنچه از دیگران شنیده است، تکیه کند. پیامبران الهی، خود در هر دوره و زمانی، به مقابله با سنتهای غلط و ریشهدار زمان خود برخاستهاند. حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و در نهایت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همگی با سنتهای بتپرستی، ظلم، تبعیض و خرافات رایج در میان قوم خود مبارزه کردند. پیامبر اسلام (ص)، در جامعهای ظهور کرد که شدیداً تحت تأثیر سنتهای جاهلی بود؛ از بتپرستی و دختران زنده به گور کردن گرفته تا نظامهای طبقاتی و اقتصادی ظالمانه. رسالت او دقیقا این بود که این سنتها را به چالش بکشد و به جای آنها، نور توحید، عدل و اخلاق الهی را جایگزین کند. این مبارزه با سنتهای جاهلی، نشاندهنده اولویت حقیقت و وحی الهی بر هرگونه رسم و عادت بشری است. البته این به معنای رد کردن هر سنتی نیست. اسلام خود دارای سنتهای حسنه و میراثی غنی از فرهنگ و تمدن است. آنچه قرآن به چالش میکشد، سنتهایی هستند که در تعارض با اصول توحید، عدالت، اخلاق و عقلانیت قرار میگیرند. سنتهایی که مانع رشد، پیشرفت و درک صحیح از دین میشوند. بنابراین، میتوان گفت که قرآن انسان را به یک نگاه نقادانه و هوشمندانه به سنتها دعوت میکند؛ سنتی که مفید و سازنده است باید حفظ شود و سنتی که باطل و گمراهکننده است باید کنار گذاشته شود. این رویکرد، پویایی و خردگرایی را در فهم دین و زندگی به ارمغان میآورد و از جمود و تعصب میپرهیزد. در نتیجه، قرآن به روشنی بر اهمیت حقیقتجویی و تبعیت از آن، حتی در مواجهه با سنتهای رایج، تأکید میکند. این دعوت به مثابه دعوتی است به آزادی فکری و معنوی، تا انسان از قید و بند هر آنچه او را از مسیر حق و هدایت دور میسازد، رها شود. این رویکرد نه تنها در مسائل دینی، بلکه در تمامی ابعاد زندگی، از جمله اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی کاربرد دارد و همواره تشویق میکند تا به جای پیروی کورکورانه، از عقل، بصیرت و وحی الهی برای تمییز حق از باطل استفاده کنیم. اینگونه است که جامعهای بر پایه حقیقت، عدل و آگاهی بنا میشود.
و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید»، میگویند: «بلکه ما از چیزی پیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتیم.» آیا اگر پدرانشان چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافته بودند [باز هم از آنها پیروی میکنند]؟
و هنگامی که به آنان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید»، میگویند: «آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم ما را بس است.» آیا اگر پدرانشان چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند [باز هم از آنها پیروی میکنند]؟
و از آنچه بدان علم نداری، پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل، همه مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
آوردهاند که در سرزمینی، مردم سالها بر رسمی عجیب بودند؛ هرگاه باران کم میشد، به جای نیایش و جستجوی چاره، سنگی بزرگ را که از نیاکانشان به ارث رسیده بود، از کوه پایین میآوردند و باور داشتند که این کار باران میآورد. حکیمی دانا از آنجا میگذشت و دید که مردمان با رنج فراوان سنگ را میکشند، اما باران نمیبارد. پرسید: «چرا چنین میکنید؟» گفتند: «این رسم نیاکان ماست، آنان چنین میکردند و باران میآمد.» حکیم لبخندی زد و گفت: «نیاکان شما شاید در پی این عمل، به دعای خالصانه نیز میپرداختند و گمان میکردند سنگ موجب برکت است. اما عقل سلیم میگوید که برای باران باید به درگاه پروردگار دعا کرد و بذر افشاند و نه با سنگ و تلاش بیهوده.» مردمان ابتدا ریشخندش کردند، اما چون سالها با آن سنگ باران نیامد و با دعای حکیم و تلاش برای کشت، نعمت باران آمد، دریافتند که حقیقت گاهی در وراء سنتهای قدیمی پنهان است و باید با نور عقل و خرد به دنبال آن بود.