قرآن با تأکید بر کرامت ذاتی انسان، هدفمندی خلقت و لزوم توکل بر خدا، راه رهایی از احساس کمارزشی را نشان میدهد. با ایمان، صبر، نماز و عمل صالح، انسان ارزش واقعی خود را در اتصال به خالق و خدمت به او مییابد.
بله، قطعاً! قرآن کریم، به عنوان کلام الهی و راهنمای کامل زندگی، راهکارهای بسیار عمیق و موثری برای رهایی از احساس کمارزشی و تقویت عزت نفس حقیقی ارائه میدهد. این آموزهها نه تنها تسکینی موقت نیستند، بلکه بنیادی محکم برای یک زندگی با معنی، پر از امید و با اعتماد به نفس پایدار فراهم میآورند. احساس کمارزشی غالباً ریشه در مقایسههای بیرونی، شکستهای گذشته، نقصهای ادراکشده، یا عدم درک جایگاه واقعی انسان دارد. قرآن با رویکردی جامع، به این ریشهها پرداخته و نگرش انسان را نسبت به خودش، هدف زندگی و ارتباطش با خالق دگرگون میسازد. اولین و شاید مهمترین آموزه قرآنی که به مقابله با احساس کمارزشی میپردازد، تأکید بر «کرامت ذاتی انسان» است. خداوند در آیات متعددی، انسان را موجودی شریف و گرامی معرفی میکند. در سوره اسراء آیه ۷۰ میفرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»؛ یعنی «ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا حمل کردیم و از روزیهای پاکیزه به ایشان عطا کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری کامل بخشیدیم.» این آیه به وضوح بیان میکند که کرامت و ارزش انسان، موهبتی الهی است و به اکتسابهای دنیوی، موقعیت اجتماعی یا تأیید دیگران گره نخورده است. انسان به دلیل خلقتش، موجودی ارزشمند است. همچنین در سوره تین آیه ۴ میخوانیم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»؛ یعنی «به راستی انسان را در نیکوترین قوام و زیباترین ساختار آفریدیم.» این آیه نشان میدهد که آفرینش انسان، آفرینشی بینقص و زیباست؛ هم از نظر جسمی و هم روحی. این خودباوری الهی، پایهای برای رفع احساس کمارزشی است، چرا که به انسان یادآوری میکند او از ابتدا دارای ارزشی بیبدیل است و نقصهای ظاهری یا اشتباهات گذشته، این ارزش ذاتی را از بین نمیبرند. دومین راهکار قرآنی، تبیین «هدف خلقت انسان» است. هنگامی که انسان هدف والایی در زندگی خود بیابد، از سرگردانی و پوچی نجات پیدا میکند که خود عاملی برای احساس کمارزشی است. قرآن هدف خلقت جن و انس را تنها بندگی و پرستش خداوند معرفی میکند (سوره ذاریات آیه ۵۶: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»). بندگی در اینجا به معنای صرفاً انجام مناسک نیست، بلکه به معنای زندگی کردن طبق خواست و رضای الهی، کشف استعدادها، خدمت به خلق و آبادانی زمین است. وقتی انسان بداند که هر قدمش در مسیر رضای خدا، ارزشمند و مؤثر است، احساس هدفمندی و خودباوری در او تقویت میشود. این هدفمندی، به هر کاری که انجام میدهد، معنا میبخشد و او را از پوچی و احساس بیفائدگی دور میکند. سوم، آموزه «توکل بر خدا و اعتماد به قدرت او» است. بسیاری از اوقات، احساس کمارزشی از عدم توانایی در کنترل موقعیتها یا ترس از شکست ناشی میشود. قرآن به مؤمنان میآموزد که به جای تکیه بر خودِ ناقصشان، بر قدرت بینهایت الهی تکیه کنند. این توکل، بار سنگین مسئولیتهای فردی را که گاهی اوقات فراتر از توان انسان است، سبک میکند و آرامش درونی را به ارمغان میآورد. با توکل، انسان میداند که حتی اگر نتیجه مطلوب حاصل نشود، خداوند حکیم و علیم است و بهترین را برای او رقم میزند. این دیدگاه، ترس از شکست و نقد دیگران را کاهش میدهد و به انسان جرأت میدهد تا با اعتماد به نفس بیشتری در مسیر زندگی قدم بردارد. چهارم، «تأکید بر توبه و عدم یأس از رحمت الهی» است. گناهان و خطاهای گذشته میتوانند باری سنگین بر دوش انسان باشند و احساس گناه و کمارزشی را دامن بزنند. قرآن با پیامی سراسر امید، انسان را به توبه و بازگشت به سوی خداوند فرامیخواند و وعده آمرزش میدهد. در سوره زمر آیه ۵۳ میخوانیم: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»؛ یعنی «بگو: ای بندگان من که بر خود زیادهروی کردهاید [و گناهان زیادی مرتکب شدهاید]، از رحمت خدا ناامید نشوید. قطعاً خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.» این آیه، دریچهای از امید را به روی کسانی که به دلیل اشتباهات گذشته احساس بیارزشی میکنند، باز میکند و به آنها یادآوری میکند که ارزش حقیقی انسان در ذات اوست، نه در گناهانش که قابل بخشش هستند. این آموزه، رهاییبخش از احساس گناه مزمن و شرم است. پنجم، تشویق به «صبر و نماز» به عنوان ابزارهای یاریجویی. در سوره بقره آیه ۱۵۳ آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»؛ یعنی «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از صبر و نماز یاری جویید؛ قطعاً خدا با صابران است.» صبر به معنای استقامت در برابر مشکلات و خودداری از عجله و ناامیدی است، و نماز ارتباط مستقیم با خالق و منبع آرامش است. این دو ابزار، به انسان کمک میکنند تا در برابر سختیها و احساسات منفی مقاومت کند، قدرت درونی خود را بازیابد و از طریق ارتباط با خدا، به آرامش و اطمینان قلبی دست یابد. این آرامش، به نوبه خود، احساس امنیت و ارزشمندی را درونی میکند. در نهایت، قرآن بر اهمیت «عمل صالح و خدمت به خلق» تأکید میکند. وقتی انسان در راه خدا قدم برمیدارد و به دیگران نفع میرساند، نه تنها پاداش اخروی مییابد، بلکه در همین دنیا نیز احساس مفید بودن و ارزشمندی میکند. کمک به نیازمندان، راستگویی، عدالتورزی، و هر کار نیکی که برای رضای خدا انجام شود، به انسان حس هدفمندی و تأثیرگذاری میبخشد. این مشارکت فعال در جامعه و جهان، احساس کمارزشی را به احساس ارزشمندی و اقتدار مثبت تبدیل میکند. در مجموع، قرآن با ارائه دیدگاهی توحیدی و جامع نسبت به انسان، از کرامت ذاتی و جایگاه والای او در هستی سخن میگوید، هدفی متعالی برای او ترسیم میکند، و با دعوت به توکل، توبه، صبر و عمل صالح، مسیری روشن برای رهایی از هرگونه احساس کمارزشی و دستیابی به عزت نفس واقعی و پایدار را نشان میدهد.
و به راستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مَرکبها] حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه روزیشان دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری کامل بخشیدیم.
به راستی انسان را در نیکوترین قوام و زیباترین ساختار آفریدیم.
بگو: «ای بندگان من که بر خود زیادهروی کردهاید [و گناهان زیادی مرتکب شدهاید]، از رحمت خدا ناامید نشوید. قطعاً خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
روزی در زمانهای قدیم، مردی در کوچه و بازار راه میرفت و پیوسته از زندگیاش گله میکرد که چقدر فقیر است و حتی یک جفت کفش برای پاهایش ندارد. او در دلش احساس بیارزشی میکرد و فکر میکرد که چرا او باید از این همه نعمت محروم باشد. همینطور که نالان قدم برمیداشت، چشمش به مردی افتاد که در گوشهای نشسته بود و نه تنها کفشی نداشت، بلکه هر دو پایش را نیز از دست داده بود. او با دیدن آن مرد، ناگهان شرمنده شد و با خود گفت: «خدایا! من از نداری کفش گله میکردم، در حالی که او پایی ندارد تا کفش بپوشد!» در همان لحظه، احساس کمارزشی و محرومیت از وجودش رخت بربست و جایش را به حس شکرگزاری و رضایت داد. این حکایت سعدی به ما میآموزد که قدردان نعمتهای بیشمار خود باشیم و بدانیم که ارزش واقعی ما به داشتههای مادی یا مقایسه با دیگران نیست، بلکه در روح بخشش الهی و نگاه ما به هستی نهفته است. وقتی تمرکز خود را از نداشتهها به داشتهها و از مقایسه با دیگران به ارتباط با خالق هستی تغییر دهیم، متوجه کرامت و ارزشی خواهیم شد که از ابتدا در وجودمان نهادینه شده است.