بله، رهایی از خودخواهی از طریق تزکیه نفس، ایثار، و عبادت ممکن است. قرآن کریم بر کنترل و پالایش نفس تأکید دارد تا انسان از تعلقات دنیوی آزاد شده و به سوی کمال معنوی گام بردارد.
درک مفهوم خودخواهی و امکان رهایی از آن، یکی از چالشهای عمیق انسانی است که قرآن کریم به آن توجه ویژهای دارد. خودخواهی، یا به تعبیر قرآنی «هوای نفس» یا «شح نفس»، تمایلی درونی است که انسان را به سمت اولویتبخشی به منافع، خواستهها و لذتهای شخصی سوق میدهد، حتی اگر این کار به زیان دیگران یا خلاف اصول اخلاقی باشد. قرآن وجود این تمایل را در نهاد انسان تصدیق میکند، اما همزمان راهکارهایی برای کنترل، تهذیب و در نهایت رهایی از جنبههای منفی و مخرب آن ارائه میدهد. رهایی از خودخواهی به معنای نابودی کامل «خود» نیست، بلکه به معنای پاکسازی و پالایش «نفس» است؛ به گونهای که از مقام «نفس امّاره بالسوء» (نفس امرکننده به بدی) به «نفس لوّامه» (نفس سرزنشکننده) و سرانجام به «نفس مطمئنه» (نفس آرامیافته) ارتقا یابد. این یک فرایند مستمر و جهاد اکبر درونی است. قرآن کریم بارها انسان را به بذل و بخشش، ایثار و مقدم داشتن دیگران بر خود تشویق میکند. این مفاهیم مستقیماً در تضاد با خودخواهی قرار میگیرند. به عنوان مثال، در سوره حشر آیه ۹، خداوند میفرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی «و [مهاجران را] بر خودشان ترجیح میدهند، هرچند خود نیازمند باشند؛ و هر که از بخل نفس خود محفوظ ماند، آنان رستگارانند.» این آیه به وضوح نشان میدهد که ایثار و بخشش، راهی برای غلبه بر بخل و خودخواهی نفس است و رستگاری در گرو حفظ شدن از این صفت ناپسند است. این تنها یک توصیه اخلاقی نیست، بلکه راهی برای دستیابی به فلاح و سعادت ابدی است. انسان با تمرین ایثار و بخشندگی، به تدریج از اسارت مادیات و تعلقات دنیوی رها میشود و به سمت کمال انسانی گام برمیدارد. پاکسازی نفس و تهذیب اخلاق، از آموزههای کلیدی قرآن برای غلبه بر خودخواهی است. در سوره شمس آیات ۹ و ۱۰ میخوانیم: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»؛ یعنی «هر که آن [نفس] را پاکیزه گردانید، قطعاً رستگار شد و هر که آن را آلوده ساخت، قطعاً زیانکار گشت.» این آیات بر اهمیت تزکیه نفس تأکید دارند. تزکیه نفس به معنای پاک کردن دل از رذایل اخلاقی مانند غرور، حسد، کبر، حرص و البته خودخواهی است. با از بین بردن این رذایل و جایگزین کردن آنها با فضایل اخلاقی نظیر تواضع، قناعت، سخاوت، و عشق به همنوع، انسان به تدریج خود را از قید و بندهای خودخواهی رها میسازد. این فرایند نه با انکار وجود «من» بلکه با هدایت «من» به سمت مقصود الهی انجام میشود. وقتی انسان اهداف خود را از لذتهای زودگذر و منافع شخصی به سوی رضایت الهی و خدمت به خلق تغییر میدهد، خودخواهی به تدریج رنگ میبازد. قرآن همچنین راههای عملی برای مقابله با خودخواهی را پیشنهاد میکند. یکی از مهمترین آنها، ذکر و یاد خداست. غفلت از خداوند و هدف اصلی آفرینش، بستر مناسبی برای رشد خودخواهی فراهم میآورد. هنگامی که انسان پیوسته به یاد خدا باشد و بداند که همه چیز از اوست و به سوی او باز میگردد، تعلقات دنیوی و خودبینی در او کمرنگ میشود. نماز، روزه، صدقه، و جهاد در راه خدا (چه جهاد بیرونی و چه جهاد با نفس) همگی ابزارهایی هستند که به انسان کمک میکنند تا بر تمایلات نفسانی و خودخواهی خود چیره شود. نماز انسان را در برابر عظمت خدا خاشع میکند و از خودبزرگبینی دور میسازد. روزه، تمرینی برای کنترل شهوات و خواستههای نفسانی است. صدقه و انفاق، روحیه بخشندگی و دگرخواهی را تقویت میکند و تعلق به مال و منال را کاهش میدهد. جهاد، چه در میدان نبرد و چه در مبارزه با نفس، مستلزم فداکاری و گذشت از خود است. بنابراین، رهایی از خودخواهی به معنای تبدیل «منِ منفعتطلب» به «منِ الهی» و «منِ خدمتگذار» است. این فرآیند، نه در یک لحظه، بلکه در طول یک عمر با تلاش مستمر، مراقبه، محاسبه و عمل به آموزههای قرآنی حاصل میشود. انسان با تمرین دائمی دگرخواهی، تواضع، شکرگزاری، و ایثار، میتواند به درجهای از آزادی از قید و بندهای نفسانی دست یابد که او را به سعادت واقعی در دنیا و آخرت رهنمون میسازد. قرآن وعده میدهد که هر کس نفس خود را از بخل و خودخواهی باز دارد، رستگار خواهد شد، و این خود گواهی است بر امکانپذیری این رهایی.
و [نیز] کسانی که پیش از [مهاجران] در سرای [مدینه] و [در] ایمان جای گرفتند، کسانی را که به سوی آنان هجرت کردهاند دوست دارند، و در سینههایشان نیازی از آنچه به آنان داده شده نمییابند، و [مهاجران را] بر خودشان ترجیح میدهند، هرچند خود نیازمند باشند؛ و هر که از بخل نفس خود محفوظ ماند، آنان رستگارانند.
هر که آن [نفس] را پاکیزه گردانید، قطعاً رستگار شد،
و هر که آن را آلوده ساخت، قطعاً زیانکار گشت.
پس تا آنجا که میتوانید از خدا پروا کنید و بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای خودتان بهتر است؛ و هر کس از بخل نفس خود محفوظ بماند، آنان رستگارانند.
حکایت کنند که سلطان قدرتمندی، با وجود تمام فتوحات و گنجهای بیشمارش، در درون خود احساس آرامش نمیکرد. او کاخهای باشکوه ساخت و ثروت فراوانی انباشت، اما خالی بودن روحیاش همچنان پابرجا بود. روزی به سراغ درویشی دانا رفت که در کلبهای محقر خارج از شهر میزیست. سلطان با غرور و خودبزرگبینی پرسید: «ای فرزانه، من هر آنچه بشر آرزویش را دارد، دارم؛ اما آرامش از من گریزان است. علاج این تهیدستی درونی چیست؟» درویش بیکلام، مشتی خاک از زمین برداشت و سعی کرد آن را محکم در مشت خود بفشارد. خاک از بین انگشتانش فرو ریخت. سپس کف دستش را گشود، و خاک آرام بر کف دستش ماند. به سلطان نگریست و گفت: «ای پادشاه، نفس آدمی همچون این خاک است. هرچه محکمتر آن را برای خود بگیری، بیشتر از دستت میلغزد و فقط تهیدستی میماند. اما اگر دستت را گشاده کنی، و آنچه داری را آزادانه، بدون انتظار، ببخشی، آنگاه خاک در کف دستت آرام میگیرد و سودمند میگردد. آرامش حقیقی و رهایی، نه از انباشت برای خود، بلکه از رها کردن چنگال خودخواهی و بخشش به دیگران حاصل میشود.» سلطان با تأمل در سخنان درویش، دریافت که تعقیب بیوقفه منافع شخصی، او را اسیر خواستههای خودش کرده است. از آن روز به بعد، شروع به بخشیدن ثروتش به نیازمندان کرد، بیمارستانها و مدارس ساخت، و لذتی بسیار فراتر از هر پیروزی را یافت، چرا که آزادی از خواستههای نفس، رضایت واقعی را به ارمغان میآورد.