آرامش حقیقی از دیدگاه قرآن، محصول ایمان و ذکر خداست و آرامش ظاهری افراد بیدین اغلب سطحی، گذرا و ناشی از غفلت یا غرق شدن در دنیویات است. قرآن بر زندگی دشوار معنوی (معیشة ضنکا) برای رویگردانان از یاد خدا تأکید دارد، در حالی که سکینه را برای مؤمنان نازل میکند.
پاسخ به این سوال نیازمند درکی عمیق از مفهوم "آرامش" از دیدگاه قرآن کریم است، چرا که آنچه در ظاهر به عنوان آرامش در افراد بیدین مشاهده میشود، غالباً با معنای حقیقی آرامش و طمأنینه قلبی از منظر الهی تفاوت ماهوی دارد. در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که برخی افراد بیدین یا کسانی که به ظاهر از قید و بندهای دینی رها هستند، از آرامش و آسودگی بیشتری برخوردارند. آنها شاید دغدغههای مربوط به حلال و حرام، گناه و ثواب، یا مسئولیتهای سنگین اخروی را نداشته باشند و به همین دلیل زندگی بیدغدغهتر و سبکتری را در ظاهر تجربه کنند. اما این آرامش، اغلب سطحی، گذرا و شدیداً وابسته به شرایط بیرونی و عدم درگیری با واقعیتهای وجودی و عواقب اعمال است. این آرامش، با آرامش حقیقی و عمیقی که قرآن از آن سخن میگوید، که ریشهای درونی و پایدار دارد، تفاوت اساسی دارد. قرآن کریم، منبع اصلی و یگانه آرامش و طمأنینه قلبی را "یاد خدا" و ایمان به او میداند. این حقیقت، سنگبنای درک آرامش در جهانبینی اسلامی است. در آیه ۲۸ سوره رعد، خداوند متعال به صراحت و قاطعیت میفرماید: "الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ" (همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد). این آیه بنیادین، نشان میدهد که آرامش واقعی، آرامشی است که از درون انسان و از اتصال ناگسستنی او به منبع لایزال هستی، یعنی خداوند متعال، نشأت میگیرد. "ذکر الله" تنها به معنای تسبیح و گفتن نام خدا نیست، بلکه شامل تفکر در آیات الهی، مراقبت از اعمال، توکل بر او، و زندگی بر اساس فرمانهایش میشود. این آرامش، نه با از دست دادن مال، نه با ناکامی در امور دنیوی، و نه با مشکلات و سختیهای زندگی متزلزل میشود؛ بلکه ستونی استوار است که قلب مؤمن را در برابر تلاطمات و امواج سهمگین روزگار حفظ میکند و به او قوت و ثبات میبخشد. آرامش ظاهری که در برخی افراد بیدین مشاهده میشود، میتواند ناشی از عوامل متعددی باشد که هیچکدام ریشه در عمق وجود و ارتباط با خالق هستی ندارند. این عوامل ممکن است شامل موارد زیر باشند: ۱. نادانی و غفلت از حقایق غایی: برخی از افراد به دلیل عدم آگاهی یا غفلت عمدی از حقایق هستی، هدف آفرینش، قیامت، حساب و کتاب، و عواقب اعمال، ممکن است به ظاهر دغدغههای مربوط به این مسائل را نداشته باشند. این غفلت، مانند خوابی عمیق و شیرین است که فرد را از خطرات و مسئولیتهای بزرگ پیش رو آگاه نمیکند. قرآن به این افراد اشاره میکند که "یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ" (ظاهری از زندگی دنیا را میدانند، در حالی که از آخرت غافلند - روم: ۷). این بیخبری از واقعیتهای متعالی و مسئولیتهای وجودی، هرگز نمیتواند آرامش حقیقی قلمداد شود، بلکه نوعی بیتفاوتی ناشی از عدم درک عمیق است. ۲. غرق شدن در لذایذ و مشغلههای دنیوی: برخی افراد تنها به دنبال ارضای امیال و لذایذ زودگذر دنیوی، مانند جمعآوری ثروت، کسب قدرت، یا شهرت هستند. زمانی که این لذایذ فراهم باشند و مشغلههای دنیوی ذهن آنها را پر کند، ممکن است برای مدتی کوتاه احساس خوشی و آرامش ظاهری داشته باشند. اما این نوع آرامش بسیار شکننده و سطحی است و با از دست دادن این لذایذ، مواجهه با بیماری، یا بروز مشکلات و شکستها، به سرعت جای خود را به اضطراب، ناامیدی، پوچی و حتی افسردگی شدید میدهد. زیرا منبع آرامش آنها بیرونی و فانی است. ۳. عدم پذیرش مسئولیتهای اخلاقی و معنوی: زندگی دینی مستلزم پذیرش مسئولیتهای اخلاقی، رعایت حقوق دیگران، خودسازی، و جهاد با نفس است. کسی که این مسئولیتها را نپذیرفته و خود را از قید و بندهای اخلاقی و شرعی رها میداند، ممکن است در کوتاه مدت احساس آزادی و رهایی از بار تعهدات کند. اما این رهایی، آزادی واقعی نیست، بلکه فرار از واقعیت و نادیده گرفتن وجدان بیدار و فطرت الهی است که دیر یا زود خود را در قالب عذاب وجدان، عدم رضایت درونی، و احساس گناه (هرچند ناخودآگاه) نشان خواهد داد. این عدم پذیرش مسئولیت، در نهایت به هرج و مرج درونی و بیرونی منجر میشود و مانع از شکلگیری آرامش حقیقی میگردد. ۴. رضایت موقت از شرایط موجود و عدم مواجهه با بحرانهای عمیق: بعضی افراد بیدین، به دلیل برخورداری از ثروت، قدرت، سلامتی پایدار، یا موفقیتهای اجتماعی، به یک آرامش موقت و ناشی از رفاه دنیوی دست مییابند. این آرامش، نه از عمق وجود، بلکه از فراهم بودن اسباب دنیوی نشأت میگیرد. زمانی که این اسباب از بین بروند، یا انسان دچار بیماری سخت، فقر، فقدان عزیزان، یا ناکامیهای بزرگ در زندگی شود، این آرامش ظاهری نیز رخت بر میبندد و جای خود را به یأس و اضطراب میدهد. زیرا بدون اتکا به نیروی برتر و معنایی فراتر از دنیا، انسان در برابر مصائب عظیم، بیدفاع و تنها میماند. در مقابل، آرامش قلبی مؤمن، ریشه در یقین او به خداوند متعال، عدل بیپایان او، حکمت لایزال او و تدبیر بینقص او در تمامی امور عالم دارد. مؤمن میداند که تمام اتفاقات عالم به دست خداست و او خیر و مصلحت حقیقی بندگانش را میخواهد. حتی در دل سختیها و بلاها نیز، مؤمن به یاد خدا دلش آرام میگیرد، چرا که میداند اینها امتحاناتی هستند برای رشد و تعالی او، و پس از هر سختی گشایشی و پس از هر تلخی، شیرینیای نهفته است. این نوع آرامش، همان "سکینه" است که در قرآن بارها به آن اشاره شده و خداوند آن را بر قلب مؤمنان نازل میکند (مانند سوره فتح: آیه ۴). "هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ" (اوست که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند). این سکینه، موهبتی الهی و نیروی باطنی است که به انسان قدرتی عظیم میبخشد تا در برابر هر طوفانی بایستد، بدون اینکه خم به ابرو آورد یا ایمانش متزلزل شود. این آرامش عمیق، از رضایت به قضای الهی، تسلیم در برابر اراده او، و توکل مطلق بر ذات پاکش نشأت میگیرد. اما قرآن درباره کسانی که از یاد خدا روی گردانند و از ارتباط با منبع آرامش حقیقی فاصله میگیرند، هشدار جدی میدهد. در آیه ۱۲۴ سوره طه میخوانیم: "وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ" (و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی [سخت و] تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور میکنیم). واژه "معیشة ضنکا" به معنای زندگی دشوار، تنگ، محدود و پر از سختی است. این سختی لزوماً فقر مادی یا مشکلات بیرونی نیست، بلکه میتواند شامل تنگی روحی، اضطراب دائمی، پوچی، عدم رضایت درونی، احساس بیمعنایی و فقدان هدف متعالی در زندگی باشد، حتی اگر فرد از نظر مادی بسیار غنی و از نظر اجتماعی بسیار موفق باشد. کسی که هدف والایی برای زندگی خود نمیشناسد، و ارتباطی عمیق و پایدار با خالق خود برقرار نمیکند، همواره در ورطهای از بیمعنایی، تشویش و سردرگمی درونی غوطهور است. او شاید در ظاهر آرام به نظر آید، اما درون او دستخوش طوفانها و دغدغههایی است که رهایی از آنها بدون اتکا به نیروی ماورایی و معنوی ممکن نیست. بنابراین، آرامشی که در برخی افراد بیدین دیده میشود، غالباً نوعی بیتفاوتی نسبت به حقایق عمیق هستی، یا غرق شدن در لذایذ زودگذر و مشغلههای دنیوی است. این آرامش، شکننده، ناپایدار و عاری از عمق است و در برابر کوچکترین ناملایمات، بیماریها، یا مواجهه با مرگ عزیزان از هم میپاشد. در مقابل، آرامش مؤمن، ریشه در ایمان محکم، توکل بیپایان، صبر در برابر بلاها، و رضایت کامل به قضای الهی دارد. این آرامش، آرامشی عمیق، پایدار و حقیقی است که حتی در سختترین شرایط نیز قلب را مطمئن و استوار نگه میدارد و به او توانایی میدهد تا با معنا و هدف زندگی کند. در واقع، سؤال مطرح شده، یک خطای ادراکی است؛ زیرا آرامش واقعی و ابدی از مسیری غیر از ایمان به خدا و یاد دائمی او نمیگذرد. قرآن به روشنی بیان میکند که تنها راه رسیدن به طمأنینه قلبی و سعادت واقعی، یاد خدا و ایمان به اوست. زندگی انسان بدون این ارتباط حیاتی، در نهایت به پوچی و اضطراب درونی منتهی میشود، حتی اگر در ظاهر و در برههای از زمان، آثاری از آرامش دیده شود که در واقعیت، آرامش نیست، بلکه غفلت از حقیقت امر و عدم مواجهه با ابعاد عمیقتر وجود است. آرامش حقیقی با ایمان آغاز میشود و با یاد دائم پروردگار و عمل صالح استحکام مییابد، و تنها در این مسیر است که انسان به سکینهای دست پیدا میکند که هیچ چیز دنیوی قادر به از بین بردن آن نیست. این آرامش، میوهی شیرین تسلیم، رضایت و توکل بر فرمان الهی است، میوهای که تنها در باغ ایمان به بار مینشیند و ریشههایش در عمق جان انسان فرو رفته است.
همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی [سخت و] تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور میکنیم.
اوست که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ و لشکرهای آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند همواره دانای حکیم است.
یکی از پادشاهان زمان، مردی ثروتمند و به ظاهر شاد بود که همیشه در بزم و عشرت غرق بود. از سوی دیگر، در همان شهر، درویشی سادهزیست زندگی میکرد که گرچه از مال دنیا بینصیب بود، اما چهرهای آرام و تبسمی دائمی بر لب داشت. روزی پادشاه، که خود با همه جاه و مقام، شبها از اضطراب و تشویش به خواب نمیرفت، درویش را دید و با تعجب پرسید: "ای درویش، تو را میبینم که نه مالی داری و نه مقامی، اما همیشه آرام و خرسندی. چگونه است که من با این همه ثروت و قدرت، شبها از فکر و خیال راحت نمیخوابم، اما تو با آسودگی سر بر بالین میگذاری؟" درویش با لبخندی گرم پاسخ داد: "ای پادشاه! آسودگی و ناآسودگی ما از جنس دیگری است. تشویش شما از آن چیزهایی است که دارید و میترسید از دست بدهید، و آنچه میخواهید و نمیتوانید به دست آورید. اما آرامش من از آن روست که چیزی ندارم که از دست دادنش مرا غمناک کند، و آرزویم جز وصل به آن حقیقت جاودان نیست. قلب من در ذکر و یاد آفریدگار آرام میگیرد، در حالی که دل شما گرفتار هزاران دغدغه مخلوقات و متعلقات دنیوی است." پادشاه گرچه در ابتدا معنای کلام درویش را به تمامی درنیافت، اما با شنیدن این سخنان به فکر فرو رفت و دانست که آرامش ظاهری، لزوماً آرامش حقیقی نیست.