چرا بعضی‌ها اهل تفکر نیستند؟

قرآن کریم بر اهمیت تفکر تأکید می‌کند و عدم تفکر را ناشی از عواملی چون تقلید کورکورانه، غرور، و دلبستگی به دنیا می‌داند که مانع درک حقایق و هدایت می‌شود. این موانع، انسان را از بهره‌گیری از نیروی عقل و رسیدن به سعادت باز می‌دارد.

پاسخ قرآن

چرا بعضی‌ها اهل تفکر نیستند؟

پاسخ به این سوال که چرا برخی افراد اهل تفکر نیستند، در کلام الهی قرآن کریم، ریشه‌های عمیق و پاسخ‌های جامعی دارد. قرآن، کتاب هدایت و نور، همواره انسان را به تدبر، تعقل، تفکر و استفاده از خرد و اندیشه دعوت می‌کند. این دعوت نه تنها یک توصیه اخلاقی، بلکه یک فرمان الهی و کلید دستیابی به حقیقت و شناخت خداوند است. در بسیاری از آیات، خداوند انسان‌ها را به نگریستن در آفاق و انفس، یعنی نشانه‌های الهی در جهان هستی و در وجود خودشان، تشویق می‌کند تا از این طریق به عظمت خالق و هدف آفرینش پی ببرند. آیاتی چون "أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا" (محمد: ۲۴) و "إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ" (آل عمران: ۱۹۰) به وضوح بر این مسئله تأکید دارند که تفکر از ارکان اصلی ایمان و معرفت است. اما با وجود این تأکیدات، قرآن به موانع و دلایلی اشاره می‌کند که باعث می‌شود برخی انسان‌ها از این نعمت بزرگ الهی غافل بمانند و یا قادر به استفاده صحیح از آن نباشند. **۱. تقلید کورکورانه و وابستگی به سنت‌های اجداد:** یکی از مهم‌ترین دلایلی که قرآن برای عدم تفکر برخی افراد برمی‌شمرد، چسبیدن کورکورانه به سنت‌ها و باورهای نیاکان است. این افراد بدون اینکه به درستی و نادرستی آنچه از پیشینیان به آن‌ها رسیده، فکر کنند، صرفاً به دلیل عادت و تقلید، از پیروی از حقایق و نشانه‌های روشن الهی سر باز می‌زنند. قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۱۷۰ می‌فرماید: "وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ" یعنی "هنگامی که به آن‌ها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، می‌گویند: ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می‌کنیم. آیا اگر پدرانشان چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافته بودند (باز هم از آن‌ها پیروی می‌کنند)؟" این آیه به روشنی نشان می‌دهد که تقلید بدون اندیشه، بزرگترین مانع رشد فکری و پذیرش حق است. چنین افرادی از آنجا که خود را در چارچوب بسته‌ی سنت‌های گذشته محبوس کرده‌اند، توانایی بازنگری و تحلیل منطقی را از دست می‌دهند. آن‌ها حتی اگر دلایل محکم و براهین واضحی برای تغییر مسیرشان ارائه شود، باز هم ترجیح می‌دهند در همان مسیر آشنا و راحت باقی بمانند، زیرا تفکر و تغییر، مستلزم زحمت و خروج از منطقه امن ذهنی است. این عادت به تقلید نه تنها در مسائل دینی، بلکه در امور اجتماعی و فرهنگی نیز دیده می‌شود و جامعه را از پیشرفت بازمی‌دارد و ذهن‌ها را در یک حلقه تکراری و بی‌فایده گرفتار می‌کند. **۲. غفلت و کوردلی (ختم بر قلب‌ها):** قرآن کریم به پدیده‌ای به نام "ختم" یا "طبع" بر قلب‌ها اشاره می‌کند. این وضعیت زمانی رخ می‌دهد که انسان به دلیل کثرت گناهان، سرپیچی از حق، و اصرار بر مسیر باطل، قابلیت درک و پذیرش حقیقت را از دست می‌دهد. این ختم بر قلب، نه یک اجبار از سوی خداوند، بلکه نتیجه طبیعی و پیامد اعمال خود انسان است. در سوره اعراف، آیه ۱۷۹ آمده است: "وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ" یعنی "و به راستی بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آن‌ها دل‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند، و چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند، و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند؛ آنان همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌ترند؛ آنان همان غافلانند." این آیه به وضوح بیان می‌کند که این افراد ابزار تفکر و درک (قلب، چشم، گوش) را دارند، اما از آن‌ها در مسیر صحیح استفاده نمی‌کنند و به همین دلیل به سطح حیوانات سقوط کرده و حتی گمراه‌تر می‌شوند. غفلت، یعنی فراموشی هدف اصلی زندگی و سرگرم شدن به امور بی‌اهمیت، باعث می‌شود که انسان از نشانه‌های الهی در اطراف خود غافل شود و از آن‌ها عبرت نگیرد. این غفلت به مرور زمان منجر به سلب توفیق تفکر صحیح و دیدن حقایق می‌شود. آن‌ها در ورطه‌ی بی‌خبری غرق می‌شوند و خود را از مواهب اندیشیدن و رسیدن به حکمت محروم می‌سازند. این حالت روانی، زمینه‌ای را فراهم می‌آورد که انسان دیگر تمایلی به تأمل در آیات الهی، نشانه‌های خلقت، یا حتی نتایج اعمال خود نداشته باشد و در تاریکی جهل خود باقی بماند. **۳. غرور و استکبار:** یکی دیگر از عوامل بازدارنده تفکر صحیح، صفت رذیله غرور و استکبار است. افراد متکبر به دلیل اینکه خود را برتر از دیگران می‌بینند و خود را بی‌نیاز از هدایت و نصیحت می‌دانند، حاضر نیستند به حرف حق گوش فرا دهند و در آن تأمل کنند. آن‌ها فکر می‌کنند که هر چه هست را می‌دانند و نیازی به تفکر بیشتر یا پذیرش دیدگاه جدید ندارند. قرآن کریم در سوره اعراف، آیه ۱۴۶ می‌فرماید: "سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ۗ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ" یعنی "کسانی را که به ناحق در زمین تکبر می‌ورزند، از آیات خود منصرف خواهم ساخت؛ و اگر هر نشانه‌ای را ببینند، به آن ایمان نمی‌آورند؛ و اگر راه رشد را ببینند، آن را راه خود قرار نمی‌دهند؛ و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود برمی‌گزینند. این به خاطر آن است که آیات ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند." این آیه به وضوح نشان می‌دهد که تکبر، مانع دیدن و پذیرش حق است و انسان را از تفکر منطقی باز می‌دارد. غرور باعث می‌شود که انسان حتی اگر نشانه‌های حق را با چشم ببیند، آن را انکار کند و از تأمل در آن خودداری ورزد. چنین فردی به جای تفکر در براهین، به جدل و لجاجت می‌پردازد و خود را از نعمتی بزرگ همچون بصیرت و هدایت الهی محروم می‌سازد. این خصلت مذموم، دریچه‌های عقل را به روی انسان می‌بندد و او را در حصار خودساخته‌ی خودبینی زندانی می‌کند. **۴. پیروی از هوای نفس و دلبستگی به دنیا:** قرآن بارها هشدار می‌دهد که پیروی از هوای نفس و دلبستگی شدید به لذایذ و مظاهر دنیوی، انسان را از مسیر حق و تفکر صحیح منحرف می‌کند. هنگامی که شهوات و آرزوهای مادی بر عقل و خرد غالب می‌شوند، انسان دیگر فرصت یا تمایلی به تفکر در مسائل عمیق‌تر وجودی و معنوی ندارد. در سوره جاثیه، آیه ۲۳ می‌فرماید: "أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً ۖ فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ ۗ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ" یعنی "آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده و خدا او را با وجود علمش گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده‌ای افکنده است؟ پس چه کسی او را بعد از خدا هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟" این آیه به روشنی بیان می‌کند که پیروی از هوای نفس می‌تواند منجر به ضلالت و بسته شدن راه‌های تفکر و هدایت شود. دلبستگی به دنیا و مال و مقام، انسان را از هدف اصلی خلقت و مسیر کمال باز می‌دارد و ذهن او را تنها به مسائل مادی و زودگذر مشغول می‌کند. در نتیجه، فرصتی برای تأمل در آیات الهی، معنای زندگی، و سرنوشت ابدی باقی نمی‌ماند و انسان در چرخه‌ی بی‌پایان خواسته‌های مادی گرفتار می‌آید و از رسیدن به آرامش و معرفت باز می‌ماند. **۵. عدم مسئولیت‌پذیری و بی‌تفاوتی:** یکی دیگر از دلایل عدم تفکر، عدم احساس مسئولیت در قبال حقیقت و بی‌تفاوتی نسبت به آن است. برخی افراد ترجیح می‌دهند در جهل خود باقی بمانند تا مبادا با حقایقی روبرو شوند که مستلزم تغییر در زندگی آن‌هاست. این بی‌تفاوتی به مرور زمان باعث می‌شود که ذهن و قلب آن‌ها از کار بیفتد و قدرت تمییز میان حق و باطل را از دست بدهند. **نتیجه‌گیری:** از منظر قرآن کریم، تفکر نه تنها یک قابلیت انسانی بلکه یک مسئولیت الهی است. عدم تفکر، نشانه ضعف ایمان و دوری از مسیر هدایت است و ریشه‌های متعددی دارد که اغلب به انتخاب‌های خود انسان بازمی‌گردد. تقلید کورکورانه، غفلت و کوردلی ناشی از گناهان، غرور و استکبار، و پیروی از هوای نفس و دلبستگی به دنیا، از مهم‌ترین موانع تفکر صحیح هستند. قرآن با تأکید بر این موانع، در واقع به انسان هشدار می‌دهد که مراقب قلب و عقل خود باشد تا از این موهبت الهی به بهترین نحو استفاده کند و به رستگاری و سعادت دنیا و آخرت دست یابد. باز کردن دریچه‌های دل به سوی حق، کنار گذاشتن تعصبات، و تلاش برای فهمیدن نشانه‌های الهی، راهی است برای برون‌رفت از این حالت غفلت و آغاز مسیر تفکر و تعقل واقعی. این امر نه تنها برای رشد فردی ضروری است، بلکه برای پیشرفت و تعالی جوامع انسانی نیز حیاتی است. قرآن کریم، با دعوت مداوم به تفکر، در حقیقت راه را برای رسیدن به معرفت عمیق‌تر از خود، جهان و خالق هستی هموار می‌سازد و به ما می‌آموزد که چگونه با بهره‌گیری از نیروی عقل، به سعادت و کمال دست یابیم و در مسیر رضایت الهی گام برداریم.

آیات مرتبط

داستانی دلنشین

گویند در روزگاران گذشته، تاجری ثروتمند بود که تنها به جمع‌آوری مال و افزون کردن ثروت خویش می‌اندیشید. او هرگاه حکیمان و دانشمندان را می‌دید که به تفکر در اسرار هستی و عواقب امور می‌پردازند، به تمسخر می‌گفت: "اینان در پی خیالات پوچند، نان را باید از عرق جبین به دست آورد و نه از اندیشه در آسمان." روزی حکیمی دلسوز به او گفت: "ای تاجر، مال و ثروت اگرچه نعمتی است، اما اگر با عقل و تدبیر همراه نباشد، زود زائل گردد و صاحبش را به پشیمانی کشاند. چرا لحظه‌ای از تکاپوی بازار دست نمی‌کشی و در احوال خویش و پایان کار دنیا نمی‌اندیشی؟" تاجر مغرورانه پاسخ داد: "مرا با این سخنان چه کار؟ من مشغول تجارت خویشم و زمان اندیشیدن ندارم." و همچنان به جمع مال ادامه داد و از بوییدن گلستان تفکر محروم ماند. دیری نگذشت که روزگار بر او چرخید و مالش به تاراج رفت و آنچه برایش باقی ماند، جز حسرت و پشیمانی نبود. آنگاه بود که به یاد سخن حکیم افتاد و دانست که اندیشه و بصیرت، ارزشمندتر از هر گنجی است که به دست آید و غفلت، چون پرده‌ای است که چشم حقیقت‌بین انسان را کور می‌کند.

سوالات مرتبط